گنجور

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱

 

ای دل عبث مخور غم دنیا را

فکرت مکن نیامده فردا را

کنج قفس چو نیک بیندیشی

چون گلشن است مرغ شکیبا را

بشکاف خاک را و ببین آنگه

[...]

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲

 

کار مده نفس تبه کار را

در صف گل جا مده این خار را

کشته نکودار که موش هوی

خورده بسی خوشه و خروار را

چرخ و زمین بندهٔ تدبیر تست

[...]

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳

 

رهاییت باید، رها کن جهان را

نگه دار ز آلودگی پاک‌جان را

به سر برشو این گنبد آبگون را

به هم بشکن این طبل خالی‌میان را

گذشتنگه است این سرای سپنجی

[...]

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴

 

یکی پرسید از سقراط کز مردن چه خواندستی

بگفت ای بیخبر، مرگ از چه نامی زندگانی را

اگر زین خاکدان پست روزی بر پری بینی

که گردونها و گیتی‌هاست ملک آن جهانی را

چراغ روشن جانرا مکن در حصن تن پنهان

[...]

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵

 

ای کنده سیل فتنه ز بنیادت

وی داده باد حادثه بر بادت

در دام روزگار چرا چونان

شد پایبند، خاطر آزادت

تنها نه خفتن است و تن آسانی

[...]

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶

 

ای دل، فلک سفله کجمدار است

صد بیم خزانش بهر بهار است

باغی که در آن آشیانه کردی

منزلگه صیاد جانشکار است

از بدسری روزگار بی باک

[...]

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷

 

آهوی روزگار نه آهوست، اژدر است

آب هوی و حرص نه آبست، آذر است

زاغ سپهر، گوهر پاک بسی وجود

بنهفت زیر خاک و ندانست گوهر است

در مهد نفس، چند نهی طفل روح را

[...]

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸

 

ای عجب! این راه نه راه خداست

زانکه در آن اهرمنی رهنماست

قافله بس رفت از این راه، لیک

کس نشد آگاه که مقصد کجاست

راهروانی که درین معبرند

[...]

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹

 

گویند عارفان هنر و علم کیمیاست

وان مس که گشت همسر این کیمیا طلاست

فرخنده طائری که بدین بال و پر پرد

همدوش مرغ دولت و همعرصهٔ هماست

وقت گذشته را نتوانی خرید باز

[...]

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰

 

شالودهٔ کاخ جهان بر آبست

تا چشم بهم بر زنی خرابست

ایمن چه نشینی درین سفینه

کاین بحر همیشه در انقلابست

افسونگر چرخ کبود هر شب

[...]

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱

 

آنکس که چو سیمرغ بی نشان است

از رهزن ایام در امان است

ایمن نشد از دزد جز سبکبار

بر دوش تو این بار بس گران است

اسبی که تو را می برد به یک عمر

[...]

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲

 

اگرچه در ره هستی هزار دشواریست

چو پر کاه پریدن ز جا سبکساریست

به پات رشته فکندست روزگار و هنوز

نه آگهی تو که این رشتهٔ گرفتاریست

بگرگ مردمی آموزی و نمیدانی

[...]

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳

 

عاقل از کار بزرگی طلبید

تکیه بر بیهده گفتار نداشت

آب نوشید چو نوشابه نیافت

دِرَم آورد چو دینار نداشت

بارِ تقدیر به آسانی برد

[...]

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴

 

ای دل، بقا دوام و بقائی چنان نداشت

ایام عمر، فرصت برق جهان نداشت

روشن ضمیر آنکه ازین خوان گونه گون

قسمت همای وار به جز استخوان نداشت

سرمست پر گشود و سبکسار برپرید

[...]

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵

 

دل اگر توشه و توانی داشت

در ره عقل کاروانی داشت

دیده گر دفتر قضا میخواند

ز سیه کاریش امانی داشت

رهزن نفس را شناخته بود

[...]

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶

 

فلک، ای دوست، ز بس بی‌حد و بی‌مر گردد

بد و نیک و غم و شادی همه آخر گردد

ز قفای من و تو، گرد جهان را بسیار

دی و اسفند مه و بهمن و آذر گردد

ماه چون شب شود، از جای به جایی حیران

[...]

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷

 

سوخت اوراق دل از اخگر پنداری چند

ماند خاکستری از دفتر و طوماری چند

روح زان کاسته گردید و تن افزونی خواست

که نکردیم حساب کم و بسیاری چند

زاغکی شامگهی دعوی طاوسی کرد

[...]

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸

 

سر و عقل گر خدمت جان کنند

بسی کار دشوار ک‌آسان کنند

بکاهند گر دیده و دل ز آز

بسا نرخها را که ارزان کنند

چو اوضاع گیتی خیال است و خواب

[...]

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹

 

ای دوست، دزد حاجب و دربان نمی‌شود

گرگ سیه درون، سگ چوپان نمی‌شود

ویرانهٔ تن از چه ره آباد میکنی

معمورهٔ دلست که ویران نمی‌شود

درزی شو و بدوز ز پرهیز پوششی

[...]

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰

 

دانی که را سزد صفت پاکی:

آنکو وجود پاک نیالاید

در تنگنای پست تن مسکین

جان بلند خویش نفرساید

دزدند خود پرستی و خودکامی

[...]

پروین اعتصامی
 
 
۱
۲
۳