حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۰
وفاپیشگان، دوستداران خدا را
بگویید آن یار دیر آشنا را
که بیگانگی تا کی و چند، ظالم؟
چه شد مهربانی، چه آمد وفا را؟
شگفته ست رنگین بهار سرشکم
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۵
آموخت چو اشکم روش ره سپری را
بستم به میان توشهٔ خونین جگری را
درکوچهٔ دنیا گذر افتاده گذشتم
پروای نشستن نبود رهگذری را
در محکمهٔ شرع بصیرت، به گدایی
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱
کامم چشید هر چه نگاهش عتاب داشت
زخمم مکید تا دم شمشیر آب داشت
یک رخنه نیست بی گل داغی به سینه ام
در خانه چشم روزن من آفتاب داشت
میزد قدم به وادی وصف رخت، مگر
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸
در مجلس ما خون دل است اینکه به جام است
هر قطره که از دل نتراویده حرام است
با جلوهء او در چه حساب است وجودم؟
چون صبح دمد، شمع سحرگاه، تمام است
تا ز آتش می، چهرهٔ زاهد نشود سرخ
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۳
فرسوده ز نعمت شده دندان به دهانت
لیک ازگله یک روز نیاسود، زبانت
فرصت، که به دست تو متاع سره ای بود
تیریست که جستهست ز آغوش کمانت
در باغ هوس، نخل تمنّا چه نشانی؟
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۵
عذار ساده اش خط غباری در نظر دارد
غزال چشم مست او خماری در نظر دارد
قفس پرورده ام امّا به بخت سبز می نازم
دلم از یاد او باغ و بهاری در نظر دارد
فرو شد از رگ مژگان، به کوثر موج استغنا
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۳
خمارین نرگسش، می در رگ خمّار نگذارد
نگاه مست او در انجمن هشیار نگذارد
اگر این است، در هر گوشه دست اندازی زلفش
به زاهد سبحه و با برهمن زنّار نگذارد
ز بس حیرت فزا افتاده نخل جلوه زیب او
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۴
کرده ام خاک در میکده را بستر خویش
می گذارم چو سبو، دست به زیر سر خویش
ما سمندرصفتان بلبل گلخن زادیم
سبزه عیش ندیدیم زبوم وبرخوبش
در غمت صبر و ثباتم همه آشوب شده ست
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۸
ساقی می عارفانه ات کو؟
جان داروی جاودانه ات کو؟
گیرم که نیم سزای احسان
بخشایش بی بهانه ات کو؟
ما را سر تاج خسروی نیست
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۳
گر غمزه اش به یغما، دل را ز ما گرفته
پیکان او به از دل، در سینه جا گرفته
در مکتب محبت، روشن سواد حسنم
تا از غبار خطش، چشمم جلا گرفته
نتوان به سر رسانید بی عشق زندگی را
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۰
چون خود اگر عشوه گری داشتی
از دل زارم، خبری داشتی
پا به سر من ننهادی به ناز
گر ز من افتاده تری داشتی
مفت نرفتی زکفم زلف تو
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۲
چو فرهاد ار به تیغ بیستون مردانه آویزی
ز بی تابی، به برق تیشه، چون پروانه آویزی
به جانبازی اگر چون کوهکن، شیرین شود کامت
به شیرینی جان خویش،کی طفلانه آویزی؟
سبک روحانه از خویشت برد گر نالهٔ بلبل
[...]
حزین لاهیجی » قطعات » شمارهٔ ۵۵ - به یکی از بزرگان نوشته است
ای که دارد لوای اقبالت
آفتاب بلند، سایه نشین
بود از نوبهار خلق توام
نفس مشکسای فروردین
نکته ای هست، از رهی بشنو
[...]
حزین لاهیجی » مثنویات » تذکرة العاشقین » بخش ۹ - تمثیل
ز استاد، که باد روح او شاد
زیبا مثلی مرا بود یاد
روشن گهرانه، راز می گفت
در سلک فسانه، این گهر سفت
کز خانهٔ کدخدای دهقان
[...]
حزین لاهیجی » مثنویات » صفیر دل » بخش ۱۶ - حکایت
ستم پیشه ای را ببستند سخت
که بیدادگر بود، برگشته بخت
عبور من افتاد از آن رهگذار
که گرگ دژم بود در گیر و دار
مرا دید و نالید برگشته روز
[...]
حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۳۵
چونکه ایمان و کفر اقسام است
دانش جمله شرط اسلام است
کفر را چون مراتب است بسی
نرسیدهست بی شناخت کسی
مؤمن خاص، او تواند بود
[...]