قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۵
مانع گریه نشد چشم مرا دیدن تو
تاب خورشید کجا خشک کند دریا را
پرده بر داغ کشم چون روم از شهر برون
بر دل لاله چرا تنگ کنم صحرا را
کی به سودای دلم سلسله مویی برخاست
[...]
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۶
غم عشق تو در هر جا که محکم میکند پا را
بود اول حکایت این که جان خالی کند جا را
به جای لاله و گل دیده پرخون برون جوشد
بت من بر زمین هرجا گذارد آن کف پا را
یکی از رتبه اعجاز عشق این است خوبان را
[...]
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۱۰
باز دل پایبند دام کسیست
روز و شب گوش بر پیام کسیست
گو نفس بعد ازین ز سینه تنگ
پا برون نه، که این مقام کسیست
هیچکس نیست در جهان آزاد
[...]
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۱۴
در دلم مهر تو بهر دگری جا گذاشت
در سرم آتش سودای تو سودا نگذاشت
با فسون سخنت دعوی اعجاز مسیح
بود حرفی لبت آن هم به مسیحا نگذاشت
آب یا رب ز که گیرد پس ازین ابر بهار
[...]
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۲۴
اجزای من چو لاله گر از هم جدا شود
هر جزو آن به داغ دگر مبتلا شود
گویا ز عندلیب گرفتهست خاطرش
کو باد صبحدم که دل غنچه وا شود
بیگانهوار بگذرم از مردمان چشم
[...]
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۲۵
پیش از اینش نظری با من درویش نبود
این زمان هست نگاهی که ازین پیش نبود
عمرها بار گل و لاله گشودم چو صبا
هیچ جز داغ درون و جگر ریش نبود
داغ مرهم طلب از چشم بتانم انداخت
[...]
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۲۶
تا هست دل، بجز تو کسی دلبرم مباد
ور پیچم از خیال تو گردن، سرم مباد
جز روی تو که آینه صنعت خداست
هرگز نظر بر آینه دیگرم مباد
یا رب که بعد مرگ چو ایام زندگی
[...]
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۲۷
ز دل پیش از فراقت آه دردآلود برخیزد
به هرجا برفروزد آتش آنجا دود برخیزد
طبیبم بر سر بالین نمیآید وگر آید
چو گل کآید پس از سالی نشیند زود برخیزد
ز بس آفاق را پر کردم از آوازه شیون
[...]
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۳۰
تا ز گشت گلشن آن آشوب دلها یاد کرد
بلبل از گل گشت و قمری سرو را آزاد کرد
تیغ بر دشمن کشید و دوستداران را ز رشک
بر بدن، هر موی کار خنجر فولاد کرد
عاشق دیوانه را سودای معموری بلاست
[...]
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۳۲
کسی کجا خبر از حال زار من دارد؟
خبر ز حال دلم کردگار من دارد
خوشم چو شمع، اگر سوزدم وگر سازد
غم تو هرچه کند اختیار من دارد
فزود بیخودیام بس که از خیال وصال
[...]
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۳۳
از چاک دلم خنده غمآلود برآید
آری، که ز ماتمکده خشنود برآید؟
من صبح و تو خورشید چو خواهی که نمانم
نزدیکتر آ، تا نفسم زود برآید
نقش قدم ناقه بود کوکب مسعود
[...]
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۳۹
غم رفت از دل من و از سینه داغ هم
مهتاب نیست کلبه ما را چراغ هم
صد داغ سوختیم و ز دل تیرگی نرفت
روشن نکرد کلبه ما را چراغ هم
قدسی خبر ز قافله طاقتم مپرس
[...]
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۴۰
بر امید صبر، دور از بزم یار افتادهام
دادهام با خود قراری کز قرار افتادهام
مردهام از رشک تا سوی حریفان دیدهام
دیگری می خورده و من در خمار افتادهام
خواری عشقت به هر بیاعتباری کی رسد؟
[...]
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۴۱
عشق کو تا ز ره کعبه ره دل گیرم
چون برهمن به در پتکده منزل گیرم
همچو گردم ز پی قافله افتاد خیزان
کو نسیمی که روم دامن محمل گیرم
موجم و در نظرم ساحل و گرداب یکیست
[...]
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۴۴
گر صبا را ره نبودی در گلستان کسی
اینقدر بر بلبلان کی سوختی جان کسی؟
پای چون محکم کنم در بزم سرگرمان عشق؟
گر نخیزد شعله چون شمع از گریبان کسی
قدسی از جود کریمان شرم میآید مرا
[...]
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۴۶
تا به کی بر لب به جای باده خون آرد کسی
گر به گلچیدن رود، داغ جنون آرد کسی
فطرت پستم نمیسازد به اقبال بلند
من خریدارم اگر بخت زبون آرد کسی
طالع فیروز در کارست، نه تدبیر و زور
[...]
قدسی مشهدی » مثنویها » شمارهٔ ۱۳ - در توصیف باغ الهی
بود باغ جنان باغ الهی
بچین زو کام دل چندان که خواهی
بنای این چمن چون مینهادند
در فیض الهی را گشادند
اگر خواهی که رضوان را کنی داغ
[...]