گنجور

 
قدسی مشهدی

از چاک دلم خنده غم‌آلود برآید

آری، که ز ماتم‌کده خشنود برآید؟

من صبح و تو خورشید چو خواهی که نمانم

نزدیکتر آ، تا نفسم زود برآید

نقش قدم ناقه بود کوکب مسعود

آن را که درین بادیه مقصود برآید