کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۱ - اسب
مه روی من بخواست بعزم شکار اسب
خیز ای غلام گفت ، بزین اندر آر اسب
گفتم که نیک مستی و مخمور از شراب
آخر همی چه خواهی اندر خمار اسب؟
برداشت باز و گفت : برای شکار کبک
[...]
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۲ - وله ایضا
ای خداوند من و مخدوم من
در ثنای تو سخن محکوم من
جاودان در زیر مهر مهر تو
نرم باشد این دل چون موم من
روز بخشش گوهر منثور تو
[...]
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۳ - وله ایضا
اسبی دارم که دور از اسبت
همواره در آرزوی کاهست
می خسبد روز همچو شب زانک
آفاق بچشم او سیاهست
در خاک ز بهر قوت، خاشاک
[...]
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۴ - وله ایضا
منعما شکرهای انعامت
بزبان قلم نیاید راست
دوش در انتظار وعدۀ تو
یک دم باشد زنیست تا هست
هر کرا لقمه در گلو گیرد
[...]
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۵ - و قال ایضا
غریب و خسته و درمانده ام خداوندا
ز فیض فضل، تو یک شربت شفا بفرست
چو لاله غرقه بخونم در آتش شوقت
نسیم لطفی از عالم بقا بفرست
ببوی رحمت تو بنده کرد جان بازی
[...]
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۶
دوش ناگاه نعره یی بر خاست
که دگر باره جنگ کرانست
مرگ دیدم بمرگ تا زنده
که همی باز گشت نتوانست
با یکی از هنروران که بر او
[...]
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۷
از چه می افتد از برای خدای
آخر این قدر می توان دانست
کاثر هر قران که نحسان راست
خاص در جامع سپاهانست
و آنچه از افتران سعدینست
[...]
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۸ - وله ایضا
مرا دوستی گفت قانع شو، ایرا
که همواره غمگین بود مرد طامع
قناعت نکو باشد آری و لیکن
هم آخر بچیزی توان بود قانع
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۹ - وله ایضا
داستانه ظالمی چون خوانداز دفتر کسی
مردوزن بنگر که بر جانش چه نفرینها کنند
پس تو امروز آن مکن کو کرددی از ظلمها
ورنه آن نفرین همه بر جان تو فردا کنند
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۱۱ - و قال فی وصف البناء
..... از ارم لطیف ترست
کعبۀ فضل و قبلۀ هنرست
گنبد او کلاه کیوانست
گرچه از روی وضع مختصرست
در ره پایداری ارکانش
[...]
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۱۲ - و قال ایضاً
ای زمین تو آسمان زحل
آستان تو قبله گاه امل
سقف مرفوع و خانۀ معمور
با وجود تا ضایع و مهمل
روی آئینه های گردون را
[...]
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۱۳ - و قال فی الشکایة
یا رب تو آگهی که درین اندر سال عمر
روزی بکام من نگذشتست روزگار
از گونه گونه محنت و رنج آن کشیده ام
در مدت حیات که بیش آید از شمار
وینک رسید مرگ بنزدیک و لامحال
[...]
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۱۴ - وقال
مفتی دین مروت ای که فلک را
آرزو آید که در رکاب تو پوید
دست صبا هر سپیده دم ببهاران
چهرۀ گل را بآب لطف تو شوید
فتوی آورده ام بحضرت عالی
[...]
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۱۵ - وقال یصنف فصد الممدوح
ای بزرگی که همت تو شکست
بر دل و پشت چرخ دون آورد
قدر از راستی انصافت
سقف افلاک راستون آورد
هرکه آورد رو بخصمی تو
[...]
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۱۶ - و قال فی التهدید
زمن کدام کریم حلال زاده بود
که یک دو بیتک باصدر محترم گوید
که خادم ارچه ار آنجا که نیک ذاتی اوست
بدنسبت شعر افحش و هرزه کم گوید
ولی ز روی مکافات طبع هم گه گاه
[...]
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۱۷ - و قال
هیچ صحبت مباد با عامت
که چو خود مختصر کند نامت
صحبت عام در بهشت ، آباد
مرگ بهتر ، که مرگ عامی باد
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۱۸ - و قال
زهی سپهر محلی که دون رتبت توست
هرآنچه عقل زاقسام آفرین داند
تویی که شخص هنر از طوارق حدثان
حریم جاه ترامعقلی حصین داند
بدان نشاط فلک گرد خویش میگردد
[...]
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۱۹ - و قال ایضاً
آیا ستوده خصالی که بر سپاه نیاز
همیشه خیل عطای تو هست مستولی
از آن سؤال که در خدمتت اشارت رفت
جواب باز ده ارفملیت ورقولی
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۲۰ - و قال ایضاً
نیست معلونه مگر این شجره
که بجز غصه ندارد ثمره
قربت این شجره هست مرا
همچو بر آدم قرب شجره
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۲۱ - و قال ایضاً
مفتی ملت انعام و کرم
اندرین حال چه می فرماید؟
در حق شخصی درمانده چنان
که برو خلق همی بخشاید
خفته بیمار بکنجی اندر
[...]