گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

ای زمین تو آسمان زحل

آستان تو قبله گاه امل

سقف مرفوع و خانۀ معمور

با وجود تا ضایع و مهمل

روی آئینه های گردون را

عکس دیوار تو همی صیقل

ماه و خورشید را مقرنس تو

چون دو خشتک گرفته زیر بغل

دست زوار و حلقۀ در تو

هر دو بایکدیگر چو گوی انگل

در بر شمسهای تو مه و مهر

چون بر کیمیاست نقد دغل

در نیارد بکاه دیوارت

صرصر رستخیز هیچ خلل

گر زبهر طراز عالم خاک

جان بفرش آمد از مکان زحل

از پی زیب عالم ملکوت

این بنا بر سپهر شد ببدل

کعبه یی از بنای اسمعیل

که ازو شرع شد بلند محل

ناید اندر جهان کون و فساد

دولت و بخت جز بدین مدخل

چرخ دربانیش چو بستد گفت

زین نکوتر مخواه بیت عمل

صدر عالم چو بار داد درو

آسمان گفت : للبقاع دول

پشت ملت قوام دین که کرم

هست در شأنش آیتی منزل

آن زقدرش شده ستاره زحل

و آن بجاهش زدهه زمانه مثل

شرف فضل از ستانۀ اوست

همچنان کآفتاب را زحمل

یاربش سال عمر ده چندانک

قاصر آید ازو حساب جمل

نوک کلکش چو در صریر آمد

مشکلات امید شد همه حل