حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۷
چون دردمند به حیّ علی الصّلات
ساقی به دست من ده سرمایه ی حیات
دانی که بس ثوابِ جزیل است اگر کنی
دفعِ خمارِ سخت که جز وی ست از ممات
یک دم موافقت کن و در کارِ خیر باش
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۹
بده بیار که می مایه ی حیات من است
ز بدو خلقت من متصل به ذات من است
به وقت صبح درآیم زخواب و برخیزم
به بانگ چنگ که قدقامت الصلات من است
به نزد هر کس از آنجا که ذات ناقص اوست
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵
گر بدانی لمن الملک این است
اطلبوا العلم ولو بالصّین است
هرچه در دایرۀ گردون نیست
همه در یک دلِ روشن بین است
گر تو را آن دلِ روشن باشد
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۶
گفتم آیا در کنار آرم میانش
خود سبک در تاب شد و آمد گرانش
خواستم تا بوسه یی گیرم ز لعلش
بی دُرِ دندان نشد پیدا دهانش
قفلِ لب بگشاد و خندان شد به خنده
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۰
مریم دوشیزه عیسی در شکم
چیست میدانی عنب خیر النعم
خوشه ای بکرست و زو هر دانه ای
مطلقا دارد مسیحی در شکم
می پرست ار نیست در میخانه خم
[...]
حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۴۸ - در مناجات و خاتمت
الاهی چو از نیّتم آگهی
که خیرست نیّت به خیرم نهی
گرم نا پسندی بر اقلام رفت
حدیث از می و مطرب و جام رفت
مگردان سیه روی چون دفترم
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰۷
ای یار برون شو از میانه
تا باز بدو شوی یگانه
مستغرقِ وهم و رأی خویشی
بیداد مکن ز هردوانه
هم صحبتِ نیکخواه باشی
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷۲
شدستم ناگهان در وجد و حالی
خراب از غمزه ی مست غزالی
نمی یارم به گفتن کز کجا ، کیست
که باشد با که دارد اتصالی
اگر از من بپرسی خضر وقتی
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹۱
دروغ است کی کرده ام توبه از می
من و توبه از می ، ز می توبه هی هی
نخواهم دگر خورد گفتم و لیکن
نگفتم که کردم به کُل توبه از می
به حکم الی اَصّلِه کُلُّ شیء
[...]
حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۱۶ - پاسخ روز یا خورشید
روز شد باز گرم و بر جوشید
که: «مرا کی توان به گل پوشید؟
من که پیش تو خرد و مختصرم
چندبار از جهان بزرگترم
نرسد با منت بزرگسری
[...]
حکیم نزاری » سفرنامه » بخش ۱۰ - حکایت
بود رندی سخت مخمر هولناک
در کفش یکسان نمودی زر و خاک
ساعتیش از خمر خالی کس ندید
صعب تر زو لاابالی کس ندید
هر چه دیگر داشتی آن پاک رو
[...]