×
عمان سامانی » گنجینة الاسرار » دیباچه
دردا که ما ز مقصد خود دورتر شدیم
نزدیکتر هر آنچه نهادیم گام را
عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۱
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد (حافظ)
عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۲
جلوهای کرد رخش دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد ازین غیرت و بر آدم زد (حافظ)
عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۲
فرشته عشق نداند که چیست قصه مخوان
بیار جام شرابی به خاک آدم ریز (حافظ)
عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۳
نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل
آنچه در سر سویدای بنیآدم ازوست (سعدی)
عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۴
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینۀ نامحرم زد (حافظ)
عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۵
سایهٔ معشوق گر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۱۲
مرا حرام که خواند؟ که وقت خوردن من
حلال زاده برون آید از نتایج حرام!
عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۲۱
در اول، نفس چون زنبور کافر داشتم لیکن
در آخر یافتم چون شاه زنبوران مسلمانش
عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۲۴
نه هر پرنده به پروانه میرسد در عشق
که بازماند اگر صد هزار پر دارد