گنجور

 
عمان سامانی

در بیان اینکه آدمی به‌واسطه شرافت و گوهر فطرت و خاتمه در تعداد بحسب جسم، امانت عشق را قابل آمد و جمال کبریائی را آئینهٔ مقابل ولقد کرمنا بنی آدم.... و فضلنا هم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا.

نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل

آنچه در سر سویدای بنی‌آدم ازوست (سعدی)

در اینجا مقصود انسان کامل و حضرت ولی است و منظور از اشاره ساقی ازلی‌ست.

باز ساقی برکشید از دل خروش

گفت ای صافی‌دلان دُرد نوش

مرد خواهم همتی عالی کند

ساغر ما را ز می خالی کند

انبیا و اولیا را بانیاز

شد بساغر، گردن خواهش دراز

جمله را دل در طلب چون خم بجوش

لیک آن سر خیل مخموران خموش

سر به‌بالا یکسر از برنا و پیر

لیک آن منظور ساقی سر بزیر

هر یک از جان همتی بگماشتند

جرعه‌ای از آن قدح برداشتند

باز بود آن جام عشق ذوالجلال

همچنان در دست ساقی مال‌مال

جام بر کف، منتظر ساقی هنوز

اللّه اللّه غیرت آمد غیر سوز