گنجور

 
۱
۲
۳
۸
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱ - آغاز

 

بزرگیش ناید به وهم اندرون

نه اندیشه بشناسد او را که چون

۱ بیت
اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۳ - در ستایش دین گوید

 

از آن پس شگفت دگر گونه‌گون

بس افتد جهاندار داند که چون

۱ بیت
اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۴ - در نکوهیدن جهان گوید

 

اگر سالیان از هزاران فزون

دراو خرمی ها کنی گونه گون

۱ بیت
اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۴ - در نکوهیدن جهان گوید

 

به بازی همین زین دو پرده برون

خیال آرد از جانور گونه گون

۱ بیت
اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۵ - در صفت آسمان گوید

 

چو دریاست این گنبد نیلگون

زمین چون جزیره میان اندرون

۱ بیت
اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۶ - در صفت طبایع چهارگانه گوید

 

ولیکن چو کردی خرد رهنمون

ستایش زمین راست زیشان فزون

۱ بیت
اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۷ - در ستایش مردم گوید

 

به گیتی درون جانور گونه‌گون

بسند از گمان وز شمردن فزون

۱ بیت
اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۸ - در صفت جان و تن گوید

 

تنت خانه ای دان به باغی درون

چراغش روان زندگانی ستون

۱ بیت
اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱ - در مردانگی گرشاسب گوید

 

برش میوهٔ دانش آرم برون

کنم آفرین شهنشه فزون

۱ بیت
اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان

 

همان گه زن جادوی پرفسون

که بُد دایه مه را و هم رهنمون

۱ بیت
اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان

 

خورش باید از میزبان گونه گون

نه گفتن کزین کم خور و زآن فزون

۱ بیت
اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان

 

رخ نار با سیب شنگرف گون

بدان زخم تیغ و بدین رنگ خون

۱ بیت
اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان

 

سزا آن بُدی کز نخستین کنون

مرا کردی اندر هنر آزمون

۱ بیت
اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۳ - تزویج دختر شاه زابل با جمشید

 

گدازان شد از رنج سیمین ستون

گلش گشت گِل رنگ و مه تیره گون

۱ بیت
اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۴ - ملامت کردن پدر دختر خویش را

 

ز خورشید رویت بُد آن گه فزون

فروغ چراغی نداری کنون

۱ بیت
اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۶ - پادشاهی شیدسب و جنگ کابل

 

زمین همچو کشتی شد از موج خون

گهی راست جنبان و گه چپ نگون

۱ بیت
اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۶ - پادشاهی شیدسب و جنگ کابل

 

بدو گفت آنکو به قلب اندرون

ستادست و بر کتف رومی ستون

۱ بیت
اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۶ - پادشاهی شیدسب و جنگ کابل

 

به هر حمله خیلی فکندی نگون

به هر زخم جویی براندی ز خون

۱ بیت
اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۷ - در مولود پهلوان گرشاسب گوید

 

به ده سالگی شد ز مردی فزون

به یک مشت گردی فکندی نگون

۱ بیت
اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۸ - آمدن ضحاک به مهمانی اثرط و دیدن گرشاسب را

 

زبانش چو دیوی سیه سر نگون

که هزمان ز غاری سرآرد برون

۱ بیت
اسدی توسی
 
 
۱
۲
۳
۸
 
تعداد کل نتایج: ۱۴۳