اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۴ - در نکوهیدن جهان گوید
کنون چون شنیدی بدو دل مبند
و گر دل ببندی شوی درگزند
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۵ - در صفت آسمان گوید
کسی را که سازند با جان گزند
بکوبندش از زیر پای نوند
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶ - در صفت طبایع چهارگانه گوید
گهر های گیتی به کار اندرند
ز گردون به گردان حصار اندراند
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶ - در صفت طبایع چهارگانه گوید
زمین آمد از اختران بهره مند
هم از هر سه ارکان ط چرخ بلند
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷ - در ستایش مردم گوید
ولیک از همه مردم آمد پسند
که مردم گشاده است و ایشان به بند
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸ - در صفت جان و تن گوید
هر آن گه که زنجیر شد سست بند
زهر گوشه ناگه بخیزد گزند
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹ - در سبب گفتن قصه گوید
یکی کار جُستمهمی ارجمند
که نامم شود زو به گیتی بلند
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۰ - در ستایش شاه بودلف گوید
پناه جهان خسرو ارجمند
دل گیتی امید تخت بلند
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۱ - در مردانگی گرشاسب گوید
همان بود رستم که دیو نژند
ببردش به ابر و به دریا فکند
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان
به درگاه ما هرکش آرد به بند
نباشد پس از ما چو او ارجمند
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان
ز لؤلؤ و بیجاده بگشاد بند
برآمیخت شنگرف و گوهر به قند
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان
مَده روز فَرخ به روز نژند
ز بهر جهان دل در اندُه مبند
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان
ز بس لابه و مهر و سوگند و پند
ازو ایمنی یافت شاه از گزند
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۴ - ملامت کردن پدر دختر خویش را
که گفتست هر ک آرد او را به بند
به گنج و به کشور کنمش ارجمند
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۶ - پادشاهی شیدسب و جنگ کابل
یلی شد که در خَمّ خام کمند
گسستی سر زنده پیلان ز بند
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۶ - پادشاهی شیدسب و جنگ کابل
طورگ دلاور نشد هیچ کٌند
عقاب نبردی برانگیخت تٌند
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۸ - آمدن ضحاک به مهمانی اثرط و دیدن گرشاسب را
نه دیوی که آید به خم کمند
نه گردی کِش از زین توانی فکند