اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۴ - در نکوهیدن جهان گوید
بتی هست گویا میانش اهرمن
فریبنده دل ها به شیرین سخن
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷ - در ستایش مردم گوید
کنون زین پس از مَردم آرم سخُن
که گیتی تمام اوست ز آغاز و بن
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹ - در سبب گفتن قصه گوید
ز هر گونه رأیی فکندند بن
پس آن گه گشادند بندِ سخُن
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۱ - در مردانگی گرشاسب گوید
بتستانی آرایم از خوش سخن
که هرگز نگارش نگردد کهن
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۱ - در مردانگی گرشاسب گوید
سخن همچو جان ز آن نگردد کهن
که فرزند جانست شیرین سخن
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان
هم از نامه پیش دانان سخن
شنیدم که جم ساخت هر دو ز بُن
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان
ز شادی همی در کف رود زن
شکافه شکافنده گشت از شکن
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان
دو نرگس شدش ابر لؤلؤ فکن
به باران همی شست برگ سمن
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۳ - تزویج دختر شاه زابل با جمشید
به نزد پدر کم شدی سرو بن
پدر بدگمان شد بدو زین سخن
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۳ - تزویج دختر شاه زابل با جمشید
تورا شاید این گلرخ سیمتن
که هم پای کوبست هم چنگزن
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۴ - ملامت کردن پدر دختر خویش را
گر او را جدا کرد خواهی ز من
نخستین سر من جدا کن ز تن
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۴ - ملامت کردن پدر دختر خویش را
نهان مانده در کاخ آن سرو بُن
چو اندر دل رازداران سخن
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۵ - در مولود پسر جمشید گوید
سخن کان گذشت از زبان دو تن
پراکنده شد بر سر انجمن
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۷ - در مولود پهلوان گرشاسب گوید
به خوبی چهر و به پاکی تن
فروماند از آن شیرخوار انجمن
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۸ - آمدن ضحاک به مهمانی اثرط و دیدن گرشاسب را
سرش بیشه از موی وچون کوه تن
چو دودش دَم و همچو دوزخ دهن
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۹ - هنرها نمودن گرشاسب پیش ضحاک
چناری بد از پیش میدان کهن
چو ده بارش اندازه گردبن
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۹ - هنرها نمودن گرشاسب پیش ضحاک
مغ از هیر بد موبدان کهن
ز ضحاک راندند زینسان سخن
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۲۵ - پند دادن اثرط گرشاسب را
به هر کار بر وی دلیری مکن
مگو پیش او چون همالان سخن
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۲۵ - پند دادن اثرط گرشاسب را
مگردان دروغ آنچه گوید سخن
وز آنچت بپرسد نهان زو مکن
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۲۵ - پند دادن اثرط گرشاسب را
گر از جاه باشی سَرِ انجمن
تو آن جاه ازو دان، نه از خویشتن