هلالی جغتایی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۷
دوش دیدم که به خواب من مدهوش آمد
مونس جان من آن دلبر خونینجگران
چون چراغ نظر افروختم از شمع رخش
گفتم ای چشم و چراغ همه صاحبنظران
چه سبب بود که با این همه بیداری من
[...]
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵
نیست عرق، که در رهت از حرکات میچکد
هر قدمی، که مینهی، آب حیات میچکد
چند به هر سیه دلی باده ناب میکشی؟
حیف! که آب زندگی در ظلمات میچکد
بس که لب تو چاشنی ریخته در مذاق جان
[...]
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷
بس که خلقی سخن عاشقی من کردند
دوست را با من دل سوخته دشمن کردند
سوختم ز آتش این چرب زبانان، چون شمع
سوز پنهان مرا بر همه روشن کردند
بعد ازین دست من و دامن این سنگدلان
[...]
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸
وه! چه شورانگیزی، این شیرین پسر؟
هم نمک می ریزد از تو، هم شکر
خاک پایت، چون مرا فرق سرست
من چرا بر دارم از پای تو سر؟
خاک گشتم، لاله از خاکم دمید
[...]
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۱
چون قامت آن سرو سهی کرد هلاکم
سروی بنشانید، روان، بر سر خاکم
رفتی و دلم چاک شد از دست تو دلبر
باز آ و قدم رنجه نما در دل چاکم
گفتی که: هلاکت کنم از ناز و کرشمه
[...]
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۶
با تو خواهم شرح غمهای دل محزون کنم
لیک از خوی تو میترسم، ندانم چون کنم؟
چند دارم در فراقش حالت نزع روان؟
کاشکی! یکبارگی جان را ز تن بیرون کنم
من به این دل بس نمیآیم، ندانم چاره چیست؟
[...]
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۱
گل برگ را ز سایه سنبل نقاب کن
در زیر سایه تربیت آفتاب کن
دامن مچین، ز خانه برون آی و هر قدم
ملکی بباد برده و شهری خراب کن
واعظ، بلطف دوست چو امید رحمتست
[...]
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۸
ای شهسوار حسن، بمیدان خوش آمدی
از جلوه های ناز خرامان خوش آمدی
خواهم چو مور بوسه زنم پای توسنت
گویم که: ای سفیر سلیمان، خوش آمدی
ای من غلام سرو قد خوش خرام تو
[...]
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۹
به رهت ز رشک میرم، چو به غیر همره آیی
نه تهور تغافل، نه مجال آشنایی
متحیرم که: پیشت چه مجال بود دوشم؟
که نه شکر وصل کردم، نه شکایت جدایی
مه من، هنوز طفلی، به جفا مباش مایل
[...]