رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱
بسوختیم به برق طلب سراپا را
کسی نداند از آن بینشان نشان ما را
مگر صبا ز سر زلف او گره بگشود
که بوی مشک گرفت است کوه و صحرا را
رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲
چون بادگری سر نکند راه عدم را
داد است بگوئید عرب را و عجم را
بگرفته همه اهل جهان را غم راحت
یا رب که نگیرند ز ما راحت غم را
رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳
فلک دگر نتواند گشود کار مرا
کرشمهای نتواند کشید بار مرا
چه طرف بندم ازین آسمان که همچون خود
نهاده است به سرگشتگی مدار مرا
اگر فراق اگر وصل دوزخی دارم
[...]
رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴
ز هر در میروی مطلب مهیاست
عجب بابیست این باب محبت
ز غرقاب جهان آسوده گردی
اگر افتی به گرداب محبّت
رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۵
محبت کرد آخر با منش رام
الهی من بقربان محبت
مگو دیگر محبت را اثر نیست
رضی جان تو و جان محبت
رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۶
شدم صیدی که نتوان زد تغافل
به صیادی که داند زخم کاری است
رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۶
بلا گردان آن صیاد گردم
که بیدانه درین دامم فکنده است
رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۷
داند آنکس که ز دیدار تو برخوردار است
که خرابات و حرم غیر در و دیوار است
عمر اگر خوش گذرد زندگی خضر کم است
ور به تلخی گذرد نیم نفس بسیار است
رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۸
سایهٔ سرو بلندت از سر من کم مباد
کو خلاصم از غم شبهای هجران کرده است
مهر گو هرگز متاب از روزن ویرانهام
دردی میخانهام خورشید رخشان کرده است
رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۹
نمیگویم بگاه جلوه کردن
دلم چشم و لبش با غمزهاش برد
جهانی غمزه سر در جان من داد
نمیدانم کدامین عشوهاش برد
رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۰
به غیر راز دل در صحبت دشمن نمیریزد
غمی در دل اگر دارد چرا بر من نمیریزد
به جان دوستان بگمار در دل گر غمی داری
که کس این باده در پیمانه دشمن نمیریزد
رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۱
دلم را برد زلف مشک رنگش
چه چاره تا برون آرم ز چنگش
ز دل شد نام من آلودهٔ ننگ
که نه دل باد و نه نام و ننگش
رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۲
همآغوش که شد یارب که امشب
خجالت میتراود از نگاهش
ز بوی مشک من مدهوش گشتم
نهادم سر چو اندر خاک راهش
رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۳
رود از رفتنت فرزانه از هوش
شود از دیدنت دیوانه عاقل
ز دنیا کام ما حاصل نگردد
که کام ما ز ناکامی است حاصل
چو شوری نیست چه پائی و چه سر
[...]
رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۴
گر نسازی کردههای ما بحل
وای ما و وای جان و وای دل
دم مزن از دوری و خونم بریز
مرگ بسپاری به از زنده خجل
رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۵
جز نیم نفس نیست غم و شادی عالم
بر نیم نفس من چه بگریم چه بخندم
گو سرو برافراز که از جلوه هلاکم
گو چهره برافروز که بر شعله سپندم
رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۶
نه اشکم داشت تاثیری نه آهم
ز هر سو ناامیدی بسته راهم
فکنده بر سر آفاق سایه
چو چتر سنجری بخت سیاهم
رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۷
ما بهر هلاک خود هلاکیم
ز آلایش آب و خاک، پاکیم
عین عشقیم و آن حسنیم
تادست بهم دهیم خشتیم
تا چشم بهم نهیم خاکیم
[...]
رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۸
در قتل من بغیر نهان یار بودهای
من غافل از فریب و تو در کار بودهای
امسال بوی سنبلم آشفته میکند
در هر گل زمین که در او خار بودهای
رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۹
چه افسون با من دیوانه کردی
که از هر آشنا بیگانه کردی
ز بوی مشک نتوان کوچهها گشت
مگر زلف معنبر شانه کردی