گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶ - از اینجاست که از مدح کردن اظهار بیزاری و از اهل زمانه گله می‌کند

 

گرمی دل نیست چو حاصل مرا

سرد شد از آب سخن دل مرا

تاکی از ین شیوه به ننگی شوم

بی‌غرض آماج خدنگی شوم

تام گدائی کنم اسکندری

[...]

۱۴ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلع‌الانوار » بخش ۱۱ - حکایت دم زندگانی به حق عیسی(ع)

 

صبح دمی رفت مسیحا به دشت

سبزه صحرا به دمش زنده گشت

بی خردی در رخ آن گنج زار

کرد به دشنام زبان را در آن

هر چه که گفت او سخن ناصواب

[...]

۱۴ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۱۴ - عقد بستن دختران با پسران به فرمان خسرو

 

چو خندان گشت صبح عالم افروز

زمانه داد شب را مژدهٔ روز

نماند اندر فلک ز انجم نشانی

به نیلوفر به دل شد گلستانی

ملک بر وعدهٔ دوشینه برخاست

[...]

۱۴ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۱۵ - پاسخ شیرین به خسرو

 

شکر پاسخ ز شکر بند بگشاد

به پاسخ لعل شکر خند بگشاد

که باشم من به خدمت زیر دستی

کنیزان ترا آئین پرستی

وگر نزد تو قدری دارد این خاک

[...]

۱۴ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۲۷ - بازگشت خسرو از اصفهان و خواب دیدن او

 

چو در ارمن رسید از جنبش تیز

زره داران شیرین کرد پرهیز

حکایت کرد کز بیداری بخت

چو شب در خواب رفتم بر سر تخت

چنان دیدم به خواب اندر که گوئی

[...]

۱۴ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸

 

ای تمامی خواب من برده ز چشم نیم خواب

وی سراسر تاب من برده ز زلف نیم تاب

تاب زلفت سر به سر آلوده خون منست

گر نخواهی ریخت خونم زلف را چندین متاب

زلف مشکینت کمند افگند بر آهوی چین

[...]

۱۴ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۳

 

دل من خون شد و جانان نداند

وگر گوییم قدر آن نداند

مسلمانان، کرا گویم غم عشق؟

که کس کار مرا سامان نداند

مسیحا مرده داند زنده کردن

[...]

۱۴ بیت
امیرخسرو دهلوی
 
لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود