گنجور

شیخ بهایی » دیوان اشعار » مثنویات پراکنده » شمارهٔ ۱

 

گر نبود خنگ مطلی لگام

زد بتوان بر قدم خویش گام

ور نبود مشربه از زر ناب

با دو کف دست، توان خورد آب

ور نبود بر سر خوان، آن و این

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » دیوان اشعار » مثنویات پراکنده » شمارهٔ ۲

 

از سمور و حریر بیزارم

باز میل قلندری دارم

تکیه بر بستر منقش، بس

بر تنم، نقش بوریاست هوس

چند باشم مورع‌الخاطر

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » دیوان اشعار » مثنویات پراکنده » شمارهٔ ۳

 

دلم از قال و قیل گشته ملول

ای خوشا خرقه و خوشا کشکول

لوحش الله، ز سینه‌جوشی‌ها

یاد ایام خرقه‌پوشی‌ها

ای خوش ایام شام و مصر و حجاز

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » دیوان اشعار » مثنویات پراکنده » شمارهٔ ۴

 

یکدمک با خود آ، ببین چه کسی

از که دوری و با که هم نفسی

جور کم، به ز لطف کم باشد

که نمک بر جراحتم پاشد

جور کم، بوی لطف آید از او

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » دیوان اشعار » مثنویات پراکنده » شمارهٔ ۵

 

دلا تا به کی، از در دوست دوری

گرفتار دام سرای غروری؟

نه بر دل تو را، از غم دوست،دردی

نه بر چهره از خاک آن کوی، گردی

ز گلزار معنی، نه رنگی، نه بویی

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » دیوان اشعار » مثنویات پراکنده » شمارهٔ ۶

 

ای نسیم صبح، خوشبو می‌رسی

از کدامین منزل و کو می‌رسی؟

می‌فزاید از تو جانها را طرب

تو مگر می‌آیی از ملک عرب؟

تازه گردید از تو جان مبتلا

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » دیوان اشعار » مثنویات پراکنده » شمارهٔ ۷

 

روح بخشی، ای نسیم صبحدم

خود مگر می‌آیی از ملک عجم

تازه گردید از تو درد اشتیاق

می‌رسی گویا ز اقلیم عراق

مردهٔ صد ساله یابد از تو جان

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » دیوان اشعار » مثنویات پراکنده » شمارهٔ ۸

 

چه خوش بودی اربادهٔ کهنه سال

شدی بر من خسته یکدم حلال

که خالی کنم سینه را یک زمان

ز غمهای پی در پی بی‌کران

رود محنت دهر از یاد من

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » دیوان اشعار » مثنویات پراکنده » شمارهٔ ۹

 

راه مقصد دور و پای سعی لنگ

وقت همچون خاطر ناشاد تنگ

جذبه‌ای از عشق باید، بی‌گمان

تا شود طی هم زمان و هم مکان

روز از دود دلم تاریک و تار

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » دیوان اشعار » مثنویات پراکنده » شمارهٔ ۱۰

 

عادت ما نیست، رنجیدن ز کس

ور بیازارد، نگوییمش به کس

ور برآرد دود از بنیاد ما

آه آتش بار ناید یاد ما

ورنه ما شوریدگان در یک سجود

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » دیوان اشعار » مثنویات پراکنده » شمارهٔ ۱۱ - در نکوهش کسی که اوقات خویش را به مطالعهٔ کتب پردازد و از مبداء غافل ماند

 

خدمت مولوی، چه صبح و چه شام

کرده اندر کتابخانه مقام

متعلق دلش به هر ورقی

در خیالش، زهر ورق سبقی

نه شبش را فروغی از مصباح

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۱ - نان و حلوا

 

نان و حلوا چیست؟ جاه و مال تو

باغ و راغ و حشمت و اقبال تو

نان و حلوا چیست؟ این طول امل

وین غرور نفس و علم بی‌عمل

نان و حلوا چیست؟ گوید با تو فاش

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۲ - بسم الله الرحمن الرحیم

 

ایها اللاهی عن العهد القدیم

ایها الساهی عن النهج القویم

استمع ماذا یقول العندلیب

حیث یروی من احادیث الحبیب

مرحبا؛ ای بلبل دستان حی!

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۳ - حکایة فی بعض اللیالی

 

شب که بودم با هزاران کوه درد

سر به زانوی غمش، بنشسته فرد

جان به لب، از حسرت گفتار او

دل، پر از نومیدی دیدار او

آن قیامت قامت پیمان شکن

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۴ - فِی التَّأَسُّفِ وَ النّدامَةِ عَلیٰ صَرْفِ الْعُمرِ فیما لایَنْفَعُ فِی الْقِیامَةِ وَ تأْویلِ قَولِ النَّبیِّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم: «سُؤْرُ الْمُؤْمِنِ شِفاءٌ»

 

قَدْ صَرَفْتَ الْعُمرَ فی قیلٍ وَ قال

یا نَدیمی قُمْ، فَقَدْ ضاقَ الْمجال

وَ اسْقِنی تِلْکَ الْمدامَ السَّلْسَبیل

اِنَّها تَهْدی اِلیٰ خَیْرِ السَّبیل

وَ اخْلَعِ النَّعْلَیْنِ، یا هٰذا النَّدیم

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۵ - حکایت

 

با دف و نی، دوش آن مرد عرب

وه! چه خوش می‌گفت، از روی طرب:

أَیُّهَا الْقَوْمُ الَّذی فِی‌ الْمَدْرِسَه

کُلُّ ما حَصَّلْتُموهُ وَسْوَسَه

فِکْرُکُم اِنْ کانَ فی غَیْرِ الْحَبیب

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۶ - فی قطع العلائق و العزلة عن الخلایق

 

هر که را توفیق حق آمد دلیل

عزلتی بگزید و رست از قال و قیل

عزت اندر عزلت آمد، ای فلان

تو چه خواهی ز اختلاط این و آن؟

پا مکش از دامن عزلت به در!

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۷ - «فی ذم العلماء المشبهین بالامراء المترفعین عن سیرة الفقرا»

 

علم یابد زیب از فقر، ای پسر

نی ز باغ و راغ و اسب و گاو و خر

مولوی را، هست دایم این گمان

کان بیابد زیب ز اسباب جهان

نقص علم است، ای جناب مولوی

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۸ - فی الفوائد المتفرقة فیما یتضمن الاشارة الی قوله تعالی ان الله یأمرکم أن تذبحوا بقرة

 

ابذلوا ارواحکم یا عاشقین

ان تکونوا فی هوانا صادقین

داند این را هرکه زین ره آگه است

کاین وجود و هستیش، سنگ ره است

گوی دولت آن سعادتمند برد

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۹ - فی تأویل قول النبی صلی الله علیه و آله و سلم: حب الوطن من الایمان

 

ایهاالمأثور فی قید الذنوب

ایها المحروم من سر الغیوب

لا تقم فی اسر لذات الجسد

انها فی جید حبل من مسد

قم توجه شطر اقلیم النعیم

[...]

شیخ بهایی
 
 
۱
۲
۳
۱۱