گنجور

 
شیخ بهایی

خدمت مولوی، چه صبح و چه شام

کرده اندر کتابخانه مقام

متعلق دلش به هر ورقی

در خیالش، زهر ورق سبقی

نه شبش را فروغی از مصباح

نه دلش را گشادی از مفتاح

نه به جانش، طوالع انوار

تافته از مطالع اسرار

کرده کشاف، بر دلش مستور

نور کشف و شهود ذوق حضور

از مقاصد ندیده کسب نجات

بی‌خبر از مواقف عرصات

از هدایت، فتاده در خذلان

و ز بدایت، نهایتش حرمان

بی‌فروغ وصول، تیره و تار

از فروع و اصول، کرده شعار

گرد خانه، کتابهای سره

از خری، همچو خشت کرده خره

سوی هر خشت از او چو رو کرده

در فیضی به رخ برآورده

قصر شرع نبی و حکم نبی

جز به آن خشتها، نکرده بنی

زان به مجلس، زبان چو بگشاید

سخنش جمله، قالبی آید

صد مجلد، کتاب بگشاده

در عذاب مخلد افتاده

سر بر اندیشه‌های گوناگون

لب پر افسانه، دل پر از افسون

این بود سیرت خواص انام

چون بود حال عام کالانعام

عام را خود، ز شام تا به سحر

نیست جز خواب و خورد، کار دگر

صلح و جنگش، برای این باشد

نام و ننگش، برای این باشد

سخن از دخل و خرج، خواند و بس

شهوت بطن و فرج راند و بس

همتش، نگذرد ز فرج و گلو

داند از امر، فانکحوا و کلوا

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]