شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹
آنها که ربودهٔ الستند
از عهد الست باز مستند
تا شربت بیخودی چشیدند
از بیم و امید، باز رستند
چالاک شدند، پس به یک گام
[...]
شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳
یک دمک، با خودآ، ببین چه کسی
از که دوری و با که هم نفسی
ناز بر بلبلان بستان کن!
تو گلی، گل، نه خاری و نه خسی
تا کی ای عندلیب عالم قدس!
[...]
شیخ بهایی » دیوان اشعار » مثنویات پراکنده » شمارهٔ ۳
دلم از قال و قیل گشته ملول
ای خوشا خرقه و خوشا کشکول
لوحش الله، ز سینهجوشیها
یاد ایام خرقهپوشیها
ای خوش ایام شام و مصر و حجاز
[...]
شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۵ - حکایت
با دف و نی، دوش آن مرد عرب
وه! چه خوش میگفت، از روی طرب:
أَیُّهَا الْقَوْمُ الَّذی فِی الْمَدْرِسَه
کُلُّ ما حَصَّلْتُموهُ وَسْوَسَه
فِکْرُکُم اِنْ کانَ فی غَیْرِ الْحَبیب
[...]
شیخ بهایی » نان و پنیر » بخش ۱۵ - فیالمناجات
بار الها، ما ظلوم و هم جهول
از تو میخواهیم، تسلیم عقول
زانکه عقل هر که را کامل کنی
خیر دارینی بدو واصل کنی
عقل، چون از علم کامل میشود
[...]
شیخ بهایی » موش و گربه » حکایت ۶
ماییم قلندران معنى
در کشور خوش هواى دینى
نه صحبت مال و نه غم ننگ
با خلق نه آشتى و نه جنگ
قانع شدهایم بر پلاسى
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم
سخن گرچه هر لحظه دلکش تر است
چو بینی خموشی از آن بهتر است
در فتنه بستن دهان بستن است
که گیتی به نیک و بد آبستن است
پشیمان زگفتار دیدم بسی
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم
خاقانیا به تقویت دوست دل مبند
ور غصه و شکایت دشمن جگر مخور
بر هیچ دوست تکیه مزن کو به عاقبت
دشمن نماید و نبرد دوستی به سر
گر دوست از غرور هنربیندت نه عیب
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش سوم - قسمت دوم
تا منزل آدمی سرای دنیاست
کارش همه جرم و کار حق لطف و عطاست
خوشباش که آن سرا چنین خواهد بود
سالی که نکوست از بهارش پیداست
حاجی به طواف کعبه اندر تک و پو است
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش پنجم
ای میر همه شکر فروشان
توبه شکن صلاح کوشان
عشاق زدست تو چون ساقی
خونابه بجای باده نوشان
در میکده ی غمت، سفالی
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش اول - قسمت دوم
اصمعی میرفت در راهی سوار
دید کناسی شده مشغول کار
نفس را می گفت ای نفس نفیس
کردمت آزاد از کاری خسیس
هم ترا دائم گرامی داشتم
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش اول - قسمت اول
به جز سبحه ناسوده انگشت او
نخاریده جز ناخنش پشت او
ز گلگونه ی عصمتش سرخ روی
رخش از خوی، شرم گلگونه شوی
ز تاب کفش رشته خیط شعاع
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش چهارم
مرا ز دست هنرهای خویشتن فریاد
که هر یکی بدگر گونه داردم ناشاد
تنم گداخته شد در عنا چو موم از فکر
که آتش از چه فتاده است در دل فولاد
چمن چگونه برآراست قامت عرعر
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش پنجم
ایهاالناس جهان جای تن آسانی نیست
مرد دانا به جهان داشتن ارزانی نیست
حذر از پیروی نفس که در راه خدا
مردم افکن تر از این غول بیابانی نیست
عالم و عابد و صوفی همه طفلان ره اند
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش اول
آفت ادراک این قیل است و قال
خون به خون شستن حلال آمد،حلال
هین و هین ای راهرو بیگاه شد
آفتاب عمر سوی چاه شد
تو مگو فردا که فرداها گذشت
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش دوم - قسمت اول
بود نور خرد در ذات انور
بسان چشم سر در چشمه ی خور
اگر خواهی که بینی چشمه ی خور
ترا حاجت فتد با چشم دیگر
چه چشم سر ندارد طاقت و تاب
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت اول
مهر فلک کنیزک خورشید نام اوست
کاندر پس سه پرده نشسته است از حجاب
وز شرم کس نکرده نگه بر رخش درشت
از بس که دارد از نظر مردم اجتناب
در خواب نیز تا نتواند نظر کند
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم
باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است
شمشاد سایه پرور من از که کمتر است؟
از آستان پیر مغان سر چرا کشم
دولت در این سرای و گشایش در این در است
در کوی ما شکسته دلی میخرند و بس
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش سوم - قسمت دوم
ای ز تو قوت بیان نطق سخن سرای را
وی ز تو عقده ها بدل عقل گره گشای را
در طلب تو چون کند طی مکان عشق دل
هم سفری کجا رسد عقل شکسته پای را
محمل راه عشق را دل زفغان درای شد
[...]