جامی » بهارستان » دیباچه
نه گلستان که روضه ای ز بهشت
خاک و خاشاک او عبیر سرشت
بابهایش بهشت را درها
فیض ده قصه هاش کوثرها
نکته هایش نهفته در پرده
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ دوم (در ذکر حکمت حکما) » بخش ۴
چو گردد شاه عالم عدل پیشه
شود آسایش گه گه همیشه
چو نالد بیدلی از سینه ریشی
بود یکسر ز نیش ظلم کیشی
خلاصی را ز دهر پیچ بر پیچ
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۱
پیمبر که در عهد نوشیروان
به رخ گشت چشم و چراغ جهان
همی گفت از ظلم ازان ساده ام
که در عهد نوشیروان زاده ام
چه خوش گفت آن ناصح نیکخواه
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ چهارم (در ذکر بخشندگان) » بخش ۱۰
جوانمردا جوانمردی بیاموز
ز مردان جهان مردی بیاموز
درون از کین کین جویان نگه دار
زبان از طعن بدگویان نگه دار
نکویی کن به آن کو با تو بد کرد
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۴۲
کودکی را پدر آمد ز سفر
هر که کردش ز در خانه گذر
گفت: ای خواجه بده سیم و زرم
مژدگانی قدوم پدرم
زیرکی گفت بدو کای فرزند
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۱ - تعریف شعر
هیچ شاهد چو سخن موزون نیست
سر خوبی ز خطش بیرون نیست
صبر ازو صعب و تسلی مشکل
خاصه وقتی که پی بردن دل
کشد از وزن به بر خلعت ناز
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۸ - فردوسی
اگر شاه را شاه بودی پدر
به سر بر نهادی مرا تاج زر
نیارست نام بزرگان شنود
چو اندر تبارش بزرگی نبود
درختی که تلخ است آن را سرشت
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۱۰ - ازرقی هروی
ساقی بیار لعل میی کز خیال آن
اندیشه لاله زار شود دیده گلستان
گر بگذرد پری به شب اندر شعاع او
از چشم آدمی نتواند شدن نهاد
خوشبوی تر ز عنبر و رنگین تر از عقیق
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۱۵ - رشید وطواط
بر یاد تو بی تو این جهان گذران
بگذاشتم ای ماه تو از بی خبران
دست از همه شستم و نشستم به کران
چون بی تو گذشت بگذرد بی دگران
چشمی دارم همه پر از صورت دوست
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۱۸ - خاقانی
ماییم نظارگان غمناک
زین حقه سبز و مهره خاک
کین حقه و مهره تا به جایند
سرکیسه عمر می گشایند
وین طرفه که بر بساط فرمان
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۱۹ - فخرالدین اسعد گرگانی
خوش است این نکته از گیتی شناسان
که باشد جنگ بر نظاره آسان
مرا آن طشت زرین نیست درخور
که دشمن خون من بیند بدو در
نباشد مار را بچه بجز مار
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۲۰ - ظهیر فاریابی
عالمی بر فراز منبر گفت
که چو پیدا شود سرای نهفت
ریشهای سفید را ز گناه
بخشد ایزد به ریشهای سیاه
باز ریش سیاه روز امید
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۲۴ - محمد عصار تبریزی
کشیده بر گل و نسرین ز بینی
خطی در عین لطف و نازنینی
ید قدرت ستونی بسته سیمین
به زیر آن دو طاق عنبرآگین
میان جذع و لعل آن گل اندام
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۳۱ - آذری اسفراینی، کاتبی نیشابوری و امیرشاهی سبزواری
چون گوی سپهر گرد بستی
میدان میدان چو گوی جستی
هربار که در عرق شدی غرق
باران بودی و در میان برق
بگریخته آذر از سم او
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۹
ماهیی دید در میانه آب
همچو آب روان روان بشتاب
یا چو مقراضی از سبیکه سیم
اطلس سطح آب ازو به دو نیم
یا چو ایمن هلالی از کم و کاست
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۷
چون لئیمی با هزاران عیب و عار
روز و شب با خلق عالم آشکار
بیند اندک عیبی از صاحب کرم
برنیارد جز به طعن و لعن دم
آن به عیب این شود یکسر زبان
[...]