گنجور

 
جامی

و از شعرای خراسان آذری اسفراینی است و در اشعار وی طامات بسیار است و از مطلعهای پسندیده وی است:

باز شب شد چشم من میدان گریه آب زد

سیل خون آمد شبیخون بر سپاه خواب زد

و دیگری کاتبی نیشاپوری است و وی را معانی خاص بسیار است و در ادای آن معانی نیز اسلوبی خاص دارد و اما شعر وی یکدست و هموار نیست، شتر گربه افتاده است.

و دیگر شاهی سبزواری است و وی را اشعار لطیف است، یکدست و هموار با عباراتی پاکیزه و معانی پر چاشنی و دیگری عارفی هروی است صاحب کتاب مقاوله گوی و چوگان و آن از نظمهای سرآمد اوست و این چند بیت از آن کتاب است در صفت اسب چوگانی:

چون گوی سپهر گرد بستی

میدان میدان چو گوی جستی

هربار که در عرق شدی غرق

باران بودی و در میان برق

بگریخته آذر از سم او

آویخته صرصر از دم او

هرپی که دویده در بر گوی

گردیده ز سرعتش سر کوی

آن لحظه که در نبرد رفته

صد باد صبا به گرد رفته

از کوه چو سیل در گذشته

وز بحر چو باد بر گذشته