گنجور

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قصاید » شمارهٔ ۱ - فی توحیده سبحانه و تعالی

 

آن که تسبیح حصا بر صدق او آمد گوا

گاه احصای ثنایت گفته لا احصی ثنا

چون درین احصا حصاآسا نیم گویا به صدق

به که بندم راه گویایی چو صدیق از حصا

عد نعمایت چه حد من چو حکمت درازل

[...]

۹ بیت
جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قصاید » شمارهٔ ۲ - مناجات

 

اَیا کاشف الاسرار و یا فائض الانوار

ویا مقصد الابرار و یا مونس الاحرار

منم مانده گرفتار بدین نفس خطاکار

به رحمت نگهم دار ازین دشمن غدار

ایا غافر من تاب و یا مؤیل من آب

[...]

۲۰ بیت
جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قصاید » شمارهٔ ۳ - فی نعت النبی صلی الله علیه و سلم

 

نگار من شتر انگیخت رو به حجره من

پذیره شترش رفت جان ز حجره تن

ز حجره چون شترش دیده شد قطار سرشک

چو سرخ مو شتران قطره زد ز حجره من

زند ز حجره مرا سیل خون دل شترک

[...]

۴۷ بیت
جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قصاید » شمارهٔ ۴ - القصائد

 

سحر چو بر دل من تافت نور صبح نشور

صدای صیحه قوموا شنیدم از دم صور

ز خواب جستم ازان صیحه و درآن جستن

مرا به خیمه ابداعیان فتاد عبور

به هم نشسته گروهی مقدسان دیدم

[...]

۶۲ بیت
جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قصاید » شمارهٔ ۵ - قصیده اخری

 

این نه قصر است همانا که بهشت دگر است

که گشاده به رخ اهل صفا هشت دراست

جای آن دارد اگر هشت بهشتش خوانند

چون ز هر نقش دراو حوروشی جلوه گر است

تابه دانش پی نظاره آن حوروشان

[...]

۳۲ بیت
جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قصاید » شمارهٔ ۶ - در جواب انوری واقع شده است

 

هرکه را در دهان زبان باشد

در ثنای شه جهان باشد

کامبخشی که چون ثناش دعاش

ورد جان جهانیان باشد

آن که سلطانش ار لقب ننهند

[...]

۵۸ بیت
جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قصاید » شمارهٔ ۷ - در جواب نامه سلطان روم

 

چو از تنوع اوضاع گنبد دایر

بیاض صبح نمود از سواد شب ظاهر

طلوع نیر خور رونق نجوم ببرد

هجوم نور قوی شد ضعیف را قاهر

شوند گمشدگان در نشیمن غیبت

[...]

۵۴ بیت
جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قصاید » شمارهٔ ۸ - قصیدة اخری

 

وه این چه بارگیست که بهر تجملش

زیبد ز زرکش اطلس چرخ فلک جلش

شکلیست بس بدیع که نتوان نگاشتن

بر صفحه ضمیر به کلک تخیلش

پوینده استری که چو صرصر به پای سعی

[...]

۲۱ بیت
جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قصاید » شمارهٔ ۹ - وایضا له

 

ای ماه نوت تراشه سم

بر سنبله داسه بسته از دم

بر سم تو آن نه نعل و میخ است

شد پی سپرت هلال وانجم

با پویه تو چو گوی کرده

[...]

۱۴ بیت
جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - مرثیه خواجه عبیدالله قدس الله تعالی روحه

 

موج زن می بینم از هر دیده طوفان غمی

می رسد در گوشم از هر لب صدای ماتمی

اهل عالم را نمی دانم چه کار افتاده است

اینقدر دانم که در هم رفته کار عالمی

زاشک محتاجان به هر سو سایلی بین غرق خون

[...]

۸ بیت
جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - یک قصیده

 

آن که بودی آفتاب آسا جهان پر نور ازو

روز شادی بر جهانی شد شب غم دور ازو

بود عالم چون تن و او جان چو جان از تن برفت

بعد ازین تن را چه امکان زیستن مهجور ازو

گرچه شد از فرقت او عالم صورت خراب

[...]

۸ بیت
جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - یک قصیده

 

کو در ادراک حقایق نکته دانیهای او

در بیان نکته ها شیرین زبانیهای او

همت او گنج کنت کنز را مفتاح بود

بود ازان گنج این همه گوهر فشانیهای او

بود شاه فقر لیک اصحاب را می داشت پاس

[...]

۸ بیت
جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - یک قصیده

 

نیست باران این که می بارد ز ابر نوبهار

گوییا افلاکیان بر خاکیانند اشکبار

زین مصیبت کاوفتاد اهل زمین را می سزد

گر بگرید آسمان بر حال ایشان زار زار

این همه خون کز دل پر داغ ما بر خاک ریخت

[...]

۸ بیت
جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - یک قصیده

 

شد بساط خرمی طی در جهان زین واقعه

زیر و بالا شد زمین و آسمان زین واقعه

نیست شبها بر کنار آسمان رنگ شفق

خون همی آید ز چشم روشنان زین واقعه

بود پنهان فتنه پیدا ایمنی دردا که شد

[...]

۸ بیت
جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - یک قصیده

 

ماتم او رخنه در سور سمرقند اوفکند

گویی امروز از بخارا رفت شاه نقشبند

از سمرقند و بخارا بس که سیل اشک رفت

کشتی خوارزمیان را رخنه در جیحون فکند

دود این آتش همه اطراف ترکستان گرفت

[...]

۱۶ بیت
جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - فی تاریخ وفاتة قدس سره

 

به بوستان ولایت کهن درخت بلند

که عمرها به سر اهل فقر سایه فکند

چو شاخ سدره نه در سربلندیش همتا

چو باغ روضه نه در میوه بخشیش مانند

فروغ آن به فیوض کرم گرانمایه

[...]

۹ بیت
جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - تاریخ دیگر

 

به هشتصد و نود و پنج در شب شنبه

که بود سلخ مه فوت احمد مرسل

کشید خواجه دنیا و دین عبیدالله

شراب صافی عیش ابد ز جام اجل

قرارگاه دلش باد در مدارج قرب

[...]

۳ بیت
جامی