جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۲۶ - در ذکر قلبی آنان که دم از ذکر قلبی زنند و بر خود علامات آن نصب کرده آن را از قبیل ذکر خفیه شمارند و ندانند که آن نیز حکم ذکر جهر دارد بلکه ذکر جهر نیز از آن بهتر است زیرا که در ذکر جهر اصل ذکر متحقق است و احتمال غیر آن ندارد به خلاف ذکر خفیه
وان دگر شیخ پیش خلق جهان
کرده خود را علم به ذکر نهان
چشم پوشیده لب فرو بسته
نفس از حرف و صوت بگسسته
پا به دامن کشیده سر در جیب
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۶۲ - خریدن تاجر تحفه را و به خانه بردن و جذبه رسیدن مر او را
تاجر القصه شد عزایم خوان
بهر تسخیر آن پری سوی خان
دیده چون از رخش منور یافت
دیده را از شنیده بهتر یافت
دید ماهی عجب رباینده
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۳۱ - قیام نمودن ابسال به دایگی سلامان و دامن بر زدن در پرورش آن پاکیزه دامان
شاه چون دایه گرفت ابسال را
تا سلامان همایون فال را
آورد در دامن احسان خویش
پرورد از رشحه پستان خویش
چشم او چون بر سلامان اوفتاد
[...]
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۳۶ - مقاله هشتم در اشارت به عزلت مشتمل بر عزت که بی «عین » علم زلت است و بی «زای » زهد علت
ای چو گلت جیب به چنگ خسان
دامن صحبت بکش از ناکسان
گرچه ز آغاز گشادت دهند
عاقبت الامر به بادت دهند
غنچه وش از همنفسان لب ببند
[...]
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۴۹ - عقد چهاردهم در شکر که صرف کردن نعمت منعم است در حق گزاری او و اعتراف به عجز و قصور در سپاسداری او
ای که از پات نیابم تا فرق
یک سر موی نه در نعمت غرق
صفحه جبهه ات آن لوح منیر
که بود لایح ازان سر ضمیر
طرفه لوحیست که بی نقطه و خط
[...]
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۶۴ - عقد نوزدهم در محبت که میل دل است به مطالعه کمال صفات و انجذاب روح به مشاهده جمال ذات
ای دلت شاه سراپرده عشق
جان تو زخم بلا خورده عشق
عشق پروانه شمع ازل است
داغ پروانگیش لم یزل است
بی قراری سپهر از عشق است
[...]
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۶۷ - عقد بیستم در شوق که کمندیست برازنده کنگره وصال و زمامیست رساننده به سر منزل اتصال
ای دلت را به کف شوق زمام
سیر عاشق شود از شوق تمام
شوق اگر قاید راهت نشود
کعبه وصل پناهت نشود
شوق قلاب دل دوران است
[...]
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۴۱ - شرح دادن یوسف علیه السلام قصه محنت راه و زحمت چاه را و آگاه شدن زلیخا از آنکه اندوهی که آن روز داشته است به سبب آن بوده است
سخن پرداز این شیرین فسانه
چنین آرد فسانه در میانه
که پیش از وصل یوسف بود روزی
زلیخا را عجب دردی و سوزی
ز دل صبر و ز تن آرام رفته
[...]
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۶۱ - در شرح احسان های یوسف علیه السلام با اهل زندان و تعبیر کردن وی خواب مقربان پادشاه مصر را و وصیت کردن وی مر یکی ازیشان را که وی را پیش پادشاه یاد کند
ز مادر هر که دولتمند زاید
فروغ دولتش ظلمت زداید
به خارستان رود گلزار گردد
گل از وی نافه تاتار گردد
چو ابر ار بگذرد بر تشنه کشتی
[...]
جامی » هفت اورنگ » خردنامه اسکندری » بخش ۱۷ - داستان اسکندر که خود را بر خاک تواضع انداخت و از خاک تواضع سر بر اوج ترفع افراخت
چنین گفت دانشور روم و روس
که چون رخت بست از جهان فیلقوس
سکندر برآمد به تخت بلند
صلایی به بالغ دلان درفکند
که ای واقفان از معاد و معاش
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قصاید » شمارهٔ ۲۴
بنامیزد این منزل روح پرور
که ذات البروج است این چرخ اخضر
در او برجها سربه گردون کشیده
به هر برج گردان یکی روشن اختر
درونش بود روشن از اختران شب
[...]