شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل سوم » بخش ۱ - الفصل الثّالث فی تنزیه ذاته تعالی و تقدّس علم الیقین
ذات حق در جهات میناید
کم نگردد ز هیچ و نفزاید
متبرا ز چند و چون ذاتش
وز مقولات ده برون ذاتش
چون به موضوع در نمیآید
[...]
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل سوم » بخش ۲ - عین الیقین
کی و کو، چند و چون و چیست، چرا
هست از اوصاف «انتم الفقرا»
این همه وصفها ز امکان است
علت احتیاج و نقصان است
ذات حق کامل است و فوق کمال
[...]
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل سوم » بخش ۳ - حق الیقین
در مقامی که عشق همخانه است
نفی و اثبات هر دو بیگانه است
چونکه آتش فتاد در همه کوی
ز آهن و سنگ گفت و گوی مجوی
گفته «انی قریب» با تو خدا
[...]
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل سوم » بخش ۴ - النصیحة
چند در نفی دیگران پیچی
نفی خود کن که هیچ بر هیچی
توئی تست در میانه دوئی
او چو تو در میانه نیست توئی
اوئی اوست بر تو مستولی
[...]
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل سوم » بخش ۵ - حکایت
مگر از شبلی آن یکی پرسید
چون ورا دید مرد دانش و دید
که من العارف؟ او به لفظ عرب
گفت: فی الحال هاهنا، فذهب
مرد ره را چه جای استادن
[...]
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل سوم » بخش ۶ - حکایت
دید بابا حسن ز رنج وفات
عامیی اوفتاده در سکرات
گفت بیچاره را نخستین بار
جان سپاری است زان شدهست افگار
جان به جانان سپار تا برهی
[...]
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل سوم » بخش ۷ - الضلال المبین الفرقة الاولی
اهل تشبیه نحس یاوه درای
چون خودی را گرفتهاند خدای
چون ز قید خودی نمیرستند
صفت خویش بر خدا بستند
زان خدا را چو خود همی خوانند
[...]
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل سوم » بخش ۸ - حکایت
ابلهی را چه گفت نرادی
که مرا کن به نرد ارشادی
گفت من اندر آن نبردم رنج
لیک دانم به چیرگی شطرنج
گفت دانستمت تو هیچ مدان
[...]
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل سوم » بخش ۹ - المنشأ
قول تشبیه اولاً ز یهود
خاست، پس رافضی بر آن افزود
کفر و ظلمت مگر بشد پیدا
در میان یهودی و ترسا
کین خدا را چو خلق میخواند
[...]
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل سوم » بخش ۱۰ - الفرقة الثانیة
متکلم به ذات گفت چو ماست
به صفات است کو ز خلق جداست
بعد از آن گوید از طریق رسوم
ذات باری است خلق را معلوم
بر حقیقت وجود را مطلق
[...]
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل سوم » بخش ۱۱ - الفرقة الثالثة
از نصارا چو صوفیان فضول
گشت مشهور اتحاد و حلول
آن خدا و رسول و مریم گفت
این خدا و وجود آدم گفت
عامه از وحدت اتحاد انگیخت
[...]
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل سوم » بخش ۱۲ - حکایت
خانۀ زال داشت یک روزن
تنگ مانند منفذ سوزن
تابش خور چو رشتۀ باریک
اندر آمد به خانۀ تاریک
زال مسکین چو آن شعاع بدید
[...]
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل سوم » بخش ۱۳ - حکایت
نقل دارم از حجة الاسلام
که: «پدید آمد اندر این ایام
یک گروه خبیث ز اهل فضول
بندانسته علم فرع و اصول
در صفات جلیل ذات خدای
[...]