گنجور

ابوالفضل بیهقی » تاریخ بیهقی » باقیماندهٔ مجلد پنجم » بخش ۲۲ - فرو گرفتن حاجب علی

 

این جهان پاک‌ خواب کردار است

آن شناسد که دلش بیدار است‌

نیکی او بجایگاه بد است‌

شادی او بجای تیمار است‌

چه نشینی بدین جهان هموار؟

[...]

ابوالفضل بیهقی
 

ابوالفضل بیهقی » تاریخ بیهقی » باقیماندهٔ مجلد پنجم » بخش ۲۷ - ذکر بقیهٔ احوال امیر محمد

 

کاروانی همی از ری بسوی دسکره‌ شد

آب پیش آمد و مردم همه بر قنطره‌ شد

گله دزدان از دور بدیدند چو آن‌

هر یکی زیشان گفتی که یکی قسوره‌ شد

آنچه دزدان را رای آمد بردند و شدند

[...]

ابوالفضل بیهقی
 

ابوالفضل بیهقی » تاریخ بیهقی » مجلد ششم » بخش ۲۸ - بر دار کردن حسنک، بخش سوم

 

بسرای سپنج‌ مهمان را

دل نهادن همیشگی‌ نه رواست‌

زیر خاک اندرونت باید خفت‌

گرچه اکنونت خواب بر دیباست‌

با کسان‌ بودنت چه سود کند؟

[...]

ابوالفضل بیهقی
 

ابوالفضل بیهقی » تاریخ بیهقی » مجلد ششم » بخش ۴۵ - پند بیهقی

 

مهتران جهان همه مردند

مرگ را سر همه فروکردند

زیر خاک اندرون شدند آنان‌

که همه کوشکها برآوردند

از هزاران هزار نعمت و ناز

[...]

ابوالفضل بیهقی
 

ابوالفضل بیهقی » تاریخ بیهقی » مجلد هفتم » بخش ۳۳ - مرگ خواجه احمد حسن

 

زندگانی چه کوته و چه دراز

نه بآخر بمرد باید باز؟

هم بچنبر گذار خواهد بود

این رسن را اگر چه هست دراز

خواهی اندر عنا و شدّت زی‌

[...]

ابوالفضل بیهقی
 

ابوالفضل بیهقی » تاریخ بیهقی » مجلد هفتم » بخش ۳۹ - فصل در معنی دنیا

 

جهانا همانا فسوسی‌ و بازی‌

که بر کس نپایی و با کس نسازی‌

چو ماه از نمودن‌ چو خار از پسودن‌

بگاه ربودن چو شاهین و بازی‌

چو زهر از چشیدن چو چنگ از شنیدن‌

[...]

ابوالفضل بیهقی
 

ابوالفضل بیهقی » تاریخ بیهقی » مجلد هفتم » بخش ۳۹ - فصل در معنی دنیا

 

پادشاهی برفت پاک سرشت‌

پادشاهی نشست حورنژاد

از برفته‌ همه جهان غمگین‌

وز نشسته‌ همه جهان دلشاد

گر چراغی ز پیشِ ما برداشت‌

[...]

ابوالفضل بیهقی
 

ابوالفضل بیهقی » تاریخ بیهقی » مجلد هشتم » بخش ۹ - هدیهٔ سوری معتز

 

امیرا، بسویِ خراسان نگر

که سوری همی بند و ساز آورد

اگر دستِ شومش بماند دراز

به پیش تو کاری دراز آورد

هر آن کار کانرا بسوری دهی‌

[...]

ابوالفضل بیهقی
 

ابوالفضل بیهقی » تاریخ بیهقی » مجلد هشتم » بخش ۲۸ - آمدن ترکمانان سلجوقی به نسا

 

کافر نعمت بسان کافر دین است‌

جهد کن و سعی کن بکشتن کافر

ابوالفضل بیهقی
 

ابوالفضل بیهقی » تاریخ بیهقی » مجلد نهم » بخش ۲۴ - آزردن بونصر از امیر

 

مخالفانِ تو موران بدند و مار شدند

بر آر زود ز مورانِ مار گشته دمار

مده زمانشان‌ زین بیش و روزگار مبر

که اژدها شود، ار روزگار یابد مار

ابوالفضل بیهقی
 

ابوالفضل بیهقی » تاریخ بیهقی » مجلد نهم » بخش ۲۵ - گذشته شدن بونصر

 

ای آنکه غمگنّی‌ و سزاواری‌

و اندر نهان سرشک‌ همی باری‌

از بهر آن کجا نبرم نامش‌

ترسم ز بخت انده دشواری‌

رفت آنکه رفت و آمد آنک آمد

[...]

ابوالفضل بیهقی
 

ابوالفضل بیهقی » تاریخ بیهقی » مجلد دهم » بخش ۴ - تسلط اشرار

 

چنین بماند شمشیر خسروان آثار

چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار

بتیغ شاه نگر نامه گذشته‌ مخوان‌

که راست گوی‌تر از نامه تیغ او بسیار

ابوالفضل بیهقی