گنجور

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

خانه بر دوشم دو زانو متکا باشد مرا

بستر و بالین ز نقش بوریا باشد مرا

آسمان باشد سیه بر چشم چون سرمه دان

از زمین گردی که خیزد توتیا باشد مرا

صحبت آئینه منع از سیر گلشن می کند

[...]

۱۸ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

مکن از بهر روزی پیشه خود بینوایی را

بنه چون کوهکن بر دست خود زورآزمایی را

شود از گوشه گیری نام تو مشهور در عالم

چو عنقا گر کنی مقراض بال خود نمایی را

به درها می دواند آدمی را نفس گردنکش

[...]

۱۸ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۳

 

بهر قتل من زدی تیغ و فغان دارم هنوز

بر سر من ساعتی بنشین که جان دارم هنوز

از پریشانی چو سنبل مانده ام سر در کنار

گشته ام مویی و فکر آن میان دارم هنوز

چون کمان با آنکه از چشمم نشانی مانده است

[...]

۱۸ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۵

 

دل همچو اشک بر سر مژگان برآمده

بهر نظاره رخ جانان برآمده

هر برگ لاله یی ز دل پاره کیست

از دست داغ من به بیابان برآمده

سودای من ز خط لب او زیاده شد

[...]

۱۸ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴۵

 

به بزم غیر تا سرو تو خود را جلوه گر کرده

نگاه خیره از هر سو تو را مد نظر کرده

به کوه و دشت می گشتم به یادت دیده تر کرده

شنیدم آه سردی با تو گستاخانه سر کرده

به چشم نازکت بیماریی چشمت اثر کرده

[...]

۱۸ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴۶

 

عشق چون آمد به دل در سینه غم نامحرم است

در دیار حاکم عادل ستم نامحرم است

اهل دل را نقش پا گر در حرم نامحرم است

من به جایی می روم کانجا قدم نامحرم است

وز مقامی حرف می گویم که دم نامحرم است

[...]

۱۸ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۵۱

 

آب و تاب دوستی در سنبل موی تو نیست

رنگ و بوی آشنایی بر گل روی تو نیست

شیوه عهد و وفا در چشم جادوی تو نیست

یک سر مو راستی در طاق ابروی تو نیست

رحم در سر کار مژگان بلاجوی تو نیست

[...]

۱۸ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶۲

 

ای فدای تو عز و جاه همه

آستان تو سجده گاه همه

سوی درگاه توست راه همه

ای به درماندگی پناه همه

کرم توست عذرخواه همه

[...]

۱۸ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶۷

 

نسازد توبه از کردار خود جانی که من دارم

نمی آید به خود تا حشر نسیانی که من دارم

نمی گنجد به عالم جرم پنهانی که من دارم

زند پهلو به گردون کوه عصیانی که من دارم

به صد دریا نگردد پاک دامانی که من دارم

[...]

۱۸ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶۹

 

پیش ما دام طرب نقل و شراب افسانه

نرگست راهزن عاقل و هم دیوانه

خیزد از بهر تو نظاره ز جا مستانه

ای نگاهت به نظر هم می و هم میخانه

گردش چشم تو هم ساغر و هم پیمانه

[...]

۱۸ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۷۱

 

ای سرو ناز بنده ره رفتنت شوم

قربان نرم نرم سخن کردنت شوم

پامال نرگس سیه رهزنت شوم

مفتون چشم کم نگه پر فنت شوم

مجنون آهوانه نگه کردنت شوم

[...]

۱۸ بیت
سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۷۴

 

ای دیده از تو دوران جمشید دستگاهی

زیبد به بندگانت چون لاله کج کلاهی

روشن ز روی عدلت از ماه تا به ماهی

ای از رخ تو پیدا انوار پادشاهی

وی در دل تو پنهان صد حکمت الهی

[...]

۱۸ بیت
سیدای نسفی