انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۱ - مخدوم حکیم را در سرای خاص جای داد در شکر آن گوید
ای مقر عز تو از خرمی دارالقرار
دایم از اقبال چون دارالقرار آباد باد
آن مکان کز تو فلک قدر و زمین بسطت شده است
در نهاد خود فلک سقف و زمین بنیاد باد
گفتهای از روی آزادی نزولی کن درو
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۲ - در تهنیت دارو خوردن مجدالدین
مجد دین ای جهان جود و کرم
دست جود تو ابر و باران باد
ساحت عالم از طراوت تو
چون رخ باغ در بهاران باد
نظر چشم و بوسههای لبت
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۳ - ایضا در تهنیت دارو خوردن مجدالدین
ای زمان فرع زندگانی تو
زندگانیت جاودانی باد
وی جهان شادمان به صحبت تو
همه عمرت به شادمانی باد
امر و نهی تو بر زمین و زمان
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۴ - در مدح ملک نصرةالدین
مبشر آمد و اخبار فتح ختلان داد
نشاط باده کن ای خسرو خراسان شاد
درخت رقصکنان گشت و مرغ نعرهزنان
چو برد مژدهٔ فتحت به باغ و بستان باد
تویی که هرچ بخواهی خدات آن بدهد
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۵ - در هجا
آن خداوندی که سال و ماه را
تکیه بر اجزای روز و شب نهاد
مر موالید جهان را سیزده
اصل و فرع و منشاء و مطلب نهاد
چار سفلی را از آن ام نام کرد
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۶ - در ذم طمع
مذلت از طمع خیزد همیشه
وجودش در جهان نامنتفع باد
طمع آرد به روی مرد زردی
که لعنتهای رکنی بر طمع باد
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۷
ای ریاحین ملک تازه به تو
راحت از راح قسم روحت باد
شهپر فکرت جهانپیما
قدم قاصد فتوحت باد
از تو بر فتنه نوحه کرده فلک
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۸ - عمادالدین پیروزشاه وقتی به خانهٔ حکیم به عیادت آمده بود انوری در شکر آن گفته
ای خداوندی که بنای جهان یعنی خدای
گوهر پاک ترا اصل نکوکاری نهاد
آستان ساحت جاه ترا چون برکشید
عقل کل هم پای بر خاکش بدشواری نهاد
فتنه را خواب ضروری دیده از گیتی بدوخت
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۹ - در جواب مکتوب عمادالدین پیروزشاه
مثال عالی دستور چون به بنده رسید
قیام کرد و ببوسید و بر دو دیده نهاد
خدای عزوجل را چو کرد سجدهٔ شکر
زبان به شکر خداوند و ذکر او بگشاد
چه گفت گفت زهی ساکن از وقار تو خاک
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۵۰
اگر بخت یاری دهد چون منی را
جنیبت بدو شاه سنجر فرستد
دو دست و دو پای خر استغفرالله
که او دوستان را چنین خر فرستد
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۵۱
اگر عالم سراسر ظلم گیرد
نیابد هیچ مظلوم از فلک داد
همه ظلم از نجوم و از فلک دان
که لعنت بر نجوم و بر فلک باد
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۵۲ - در عذر
تو آن کریمی کز التفات خاطر تو
نیاز تا به ابد در نعیم و ناز افتد
خرد سزای تو نا معنییی به دست آرد
هزار سال در اندیشهٔ دراز افتد
به بیست بیت مدیح تو در کرم بینی
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۵۳ - در مفارقت دوستی
به خدایی که از شب تیره
روز روشن همی پدید آرد
بیقلم بر بساط آینه فام
صورت آفتاب بنگارد
کز غمت انوری ز آتش دل
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۵۴ - در مذمت خزانهدار سلطان گفته و چون با هر گنجی ماریست تعبیر از خزانهدار به حیه کرده است
ای شاه جهان حیهٔ صندوق خزانت
از هرچه نه خاص تو شود بانگ برارد
وانجا که فتد مال تو در معرض قسمت
دنبک زند و حق طمعها بگزارد
یکماه دگر گر ندهی سوزن عدلش
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۵۵ - در مدح ترکان خاتون
طاعت پادشاه وقت به وقت
هرکه در بندگی بجای آرد
رحمت سایهٔ خدای برو
سایهٔ رحمت خدای آرد
خاصه آن پادشا که چترش را
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۵۶
خدایگانرا از چشم زخم ملک چه باک
چو بخت آتش فتح و سپند میآرد
هنوز ماه ز تایید تو همی تابد
هنوز ابر ز انعام تو همی بارد
ز خشکسال حوادث چگونه خشک شود
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۵۷ - شراب خواهد
ای جهانی پر از مکارم تو
انوری در جهان ترا دارد
چون قویدل بود به رحمت تو
هر زمان زحمتت همی آرد
چکند گرچه نیست بر تو عزیز
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۵۸ - در عذر تقصیر خدمت
اگر در خدمتت تقصیر کردم
مگر لطفت مرا معذور دارد
که بهتر آن کسی باشد که هردم
ز مخدومان گرانی دور دارد
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۵۹ - در مدح نظامالملک بدرالدولة والدین خاصبک طوطیبن مسعود
درخت دولت شاه عجم سر بر فلک دارد
بلی سر بر فلک یازد چو بیخ اندر سمک دارد
سرافرازی و غواصی سزد شاخی و بیخی را
که آب چشمهٔ شمشیر تیز خاصبک دارد
سپهداری که در قهر بداندیشان شه طوطی
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۶۰ - در شکایت دهر
جور یکسر جهان چنان بگرفت
که همی بوی عدل نتوان برد
وز بزرگی که نفس حادثه راست
میشناسم که فاعلیست نه خرد
وز طریق دگر شناختهام
[...]