گنجور

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۷ - در مدح نجم الدین لقبی و درخواست دو چیز از او

 

ایا نجم دین گر تو احسان کنی

همه درد را جمله درمان کنی

اگر چه نه ای آصف بر خیا

که از خیل دیو اهل دیوان کنی

سزد کز کفایت تو در مملکت

[...]

۸ بیت
قوامی رازی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۳۱ - در مدح و شکایت و گله و طلب عنایت و شفاعت وصله

 

ای خواجه ای که نیستت از خواجگان نظیر

بر کهتران عزیزی و بر مهتران خطیر

هستی تو آن رشید که از رشد دولتت

بر چرخ بخت ماه سعادت بود منیر

باهمت بلند تو بهتر زمین پست

[...]

۸ بیت
قوامی رازی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۴۷ - در مدح بهار و وصف نگار خود گوید

 

به بستان شو که شاخ از باد خلعت‌ها همی‌ پوشد

تقاضا کن که هر گلبن همی با حور می‌کوشد

نه چشم است آنکه بر صحرا جنان باغ کم بیند

نه گوش است آنکه در بستان سماع مرغ ننیوشد

کنون عابد کند مسیتی و جان و مال دربازد

[...]

۸ بیت
قوامی رازی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۷۶ - در غزل است

 

تا تو باشی مرا جهان چه بود

تابود بوسه تو جان چه بود

با جمال تو ماه را چه خطر

با کمال تو آسمان چه بود

چون لب لعل فام بگشائی

[...]

۸ بیت
قوامی رازی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۸۰ - در غزل است

 

عشقت شفقت ندارد ای جان

مهرت برکت ندارد ای جان

ازجمله نیکوان عالم

کس این درجت ندارد ای جان

آن کس که ز عشق تو بمیرد

[...]

۸ بیت
قوامی رازی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۸۲ - در غزل است

 

ای که در روزه بال و پر زده ای

عید زن دست و پای اگر زده ای

کوه اندوه را درآر از پای

ای بسا سر که بر کمر زده ای

روح را آب عید برلب زن

[...]

۸ بیت
قوامی رازی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۸۷ - در غزل و اشارت باسم خواجه علی ضراب است

 

بپیچ سنبل اندر تاب داری

میان نرگس اندر خواب داری

دل از عشق تو چون قندیل دارم

که روی از حسن چون محراب داری

دلم بیتاب گشت و دیده پرآب

[...]

۸ بیت
قوامی رازی