کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲
در خفا و در ملا دیدم خدا
در نشیب و در علا دیدم خدا
در بلاها دیدمش با خود ولی
در نعیم و در عطا دیدم خدا
چشم بگشادم به نور روی او
[...]
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰
چشم نیرنگ باز پی مرود
شد سیه در ازل بکحل ابد
دست کحال غیب سرمه کشید
دیده ها را برای رفع رمد
مردم چشم جمله جانها شد
[...]
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶
ز رویت ماه تابان آفریدند
دلمرا چرخ گردان آفریدند
چو لعلت از تبسم نکته ای گفت
از آن لب جوهرجان آفریدند
ز خاک کوی او گردی چو برخاست
[...]
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹
از لعل یار باده ما خوشگوار شد
شکر خدا که مستی جان بیخمار شد
روز ازل که گفت الست و بربکم
گفتیم ما بلی و خدا آشکار شد
تا دل شنید زمزمه یار را ز جان
[...]
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۷
حله حور بود فصل بهاران کپنک
چتر درویش بود موسم باران کپنک
پادشاهان جهان جمله نمد می پوشند
گرچه پوشند ز عشق تو گدایان کپنک
گر نشد حلقه بگوش در درویش به صدق
[...]
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴
سلام الله ای خورشید تابان
که در شهری و در کوه و بیابان
سلام الله این ماه منور
که کردی جمله عالم نور افشان
سلام الله ای هستی مطلق
[...]