گنجور

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

در خفا و در ملا دیدم خدا

در نشیب و در علا دیدم خدا

در بلاها دیدمش با خود ولی

در نعیم و در عطا دیدم خدا

چشم بگشادم به نور روی او

[...]

۱۸ بیت
کوهی
 

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰

 

چشم نیرنگ باز پی مرود

شد سیه در ازل بکحل ابد

دست کحال غیب سرمه کشید

دیده ها را برای رفع رمد

مردم چشم جمله جانها شد

[...]

۱۸ بیت
کوهی
 

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

ز رویت ماه تابان آفریدند

دلمرا چرخ گردان آفریدند

چو لعلت از تبسم نکته ای گفت

از آن لب جوهرجان آفریدند

ز خاک کوی او گردی چو برخاست

[...]

۱۸ بیت
کوهی
 

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

از لعل یار باده ما خوشگوار شد

شکر خدا که مستی جان بیخمار شد

روز ازل که گفت الست و بربکم

گفتیم ما بلی و خدا آشکار شد

تا دل شنید زمزمه یار را ز جان

[...]

۱۸ بیت
کوهی
 

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۷

 

حله حور بود فصل بهاران کپنک

چتر درویش بود موسم باران کپنک

پادشاهان جهان جمله نمد می پوشند

گرچه پوشند ز عشق تو گدایان کپنک

گر نشد حلقه بگوش در درویش به صدق

[...]

۱۸ بیت
کوهی
 

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴

 

سلام الله ای خورشید تابان

که در شهری و در کوه و بیابان

سلام الله این ماه منور

که کردی جمله عالم نور افشان

سلام الله ای هستی مطلق

[...]

۱۸ بیت
کوهی
 
لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود