مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - در ستایش محمود شاه
شاهان جهان شاهی و شاه جهانیا
در چشم جور و عدل پدید و نهانیا
بایسته تر به خسروی اندر ز دیده ای
شایسته تر به مملکت اندر زجانیا
عقل و روان به لطف نیابد همی تو را
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - در آغاز گرفتاری ساخته است
تا مرا بود بر ولایت دست
بودم ایزد پرست و شاه پرست
امر شه را و حکم الله را
نبدادم به هیچ وقت از دست
دل به غزو و به شغل داشتمی
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۴ - در مدح منصور بن سعید
احوال جهان بادگیر باد
وین قصه ز من یادگیر یاد
چون طبع جهان باژگونه بود
کردار همه باژگونه بود
از روی عزیزیست بسته باز
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۷ - هم در مدح او
تا در جهان مکین و مکان باشد
بهرامشاه شاه جهان باشد
شاه شهاب تیر که دستش را
قوس قزح سزد که کمان باشد
باشد جهان پیر جوان تا او
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۳ - مدیح محمود بن ابراهیم
مهرگان مهربان باز آمد و عصر عصیر
کنج باغ و بوستان را کرد غارت ماه تیر
بدره بدره زریابی زیر پای هر درخت
توده توده سیم بینی در کنار هر غدیر
از فراق نوبهاران در دل نارست نار
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۰ - ثنای سلطان علاء الدوله مسعود
شاد باش ای شاه عالم شاد باش
با بتان دلبر نوشاد باش
شاه مسعودی و تا باشد جهان
در سعادت خرم و آباد باش
مقتدای پادشاهانی به ملک
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷۷ - ستایشگری
ای شیر رزم شیر شکاری شکار تو
بادا شکار شیران همواره کار تو
در بیشه نره شیر ژیان را قرار نیست
از ذوالفقار شیر کش بی قرار تو
کردند ذوالفقار تو را بی قرار نام
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۱ - مدیح
ای خداوند رحمت ایزد
بر تن و دولت جوان تو باد
به همه کام ها و نهمت ها
چرخ گردنده در ضمان تو باد
همه ساله همه مصالح ملک
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۳ - توصیف پیل
عجب از دیو پیکری کاو را
دولت آورد نام کرد سروش
خاره خو جثه ایست خاره بدن
خیره کش هیکلی است خیری پوش
قالبی باد خیز خاک آرام
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۸ - از بخت همیشه سرنگونم
از بخت همیشه سرنگونم
زیرا که چو دیگران نه دونم
زین عمر که کاست انده دل
هر روز همی شود فزونم
زیبد که منی کنم ازیراک
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۰ - شکران
مهترا از بزرگی آن کردی
که در آفاق داستان کردی
شب من بر فروختی چون روز
روز بر من چو بوستان کردی
رتبت قدر من به دولت خویش
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - مدح خواجه ابونصر
خواجه بونصر پارسی که جهان
هیچ همتا نداردش ز مهان
آن دبیری که تا قلم برداشت
همه بر صحن درج سحر نگاشت
و آن سواری که تا سوار شدست
[...]