گنجور

 
مسعود سعد سلمان

تا در جهان مکین و مکان باشد

بهرامشاه شاه جهان باشد

شاه شهاب تیر که دستش را

قوس قزح سزد که کمان باشد

باشد جهان پیر جوان تا او

با رای پیر و بخت جوان باشد

صد یک ز مدح او نشود گفته

گر در دهان هزار زبان باشد

شاید که رخش باد تک او را

نصرت رکاب و فتح عنان باشد

او را چو در نبرد برانگیزد

ناوردگاه چرخ کیان باشد

ای خسروی که ملک تو در گیتی

چون قرص آفتاب عیان باشد

آن پادشاه تویی که برای تو

در شخص پادشاهی جان باشد

صاحب قران تو باشی در گیتی

تا در سپهر حکم قران باشد

هر ساعتی ز دولت پاینده

در ملک تو هزار نشان باشد

تا چرخ هر چه خواهد بنماید

از چرخ هر چه خواهی آن باشد

حکم تو بر زمانه بود نافذ

امر تو بر ملوک روان باشد