افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - آفتاب برج فتوّت
چو گاه شام بدل شد عذار لاله حمرا
در این حدیقه ارزق به چشم نرگس شهلا
گشود دست قضا در زمانه طرّه غلمان
نمود شکل هلال از فلک چو ابروی حورا
دوباره یوسف خور، اوفتاد در چه مغرب
[...]
افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - بهار و یار
رسید مژده که اینک صباح عید رسید
طرب گزین شده رند شقی و شیخ سعید
نشاط را شده آماده عارف و عامی
ز بس به باغ صنوبر ستاد و سرو چمید
به طفل غنچه نگر شد مراهق از بس شیر
[...]
افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۳ - در سوگ همسر خود
کنون که عهد ربیع است و روزگار بهار
مرا دلی است به رنج اندر از تغابن یار
بهار پار نبردیم لذت ای همدم
مگر بریم هم امسال لذتی ز بهار
بهار پار مرا بود سیمبر ترکی
[...]
افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۸ - مشتاق رضای حق
دوشینه به ره دیدم خندان و غزلخوانش
گیسوی عبیرآگین رخسار خوی افشانش
هرجا که دلی، چون صید، در دام سر زلفش
هرجا که سری، چون گوی، اندر خم چوگانش
شمشاد به شرم اندر پیش قد دلجویش
[...]
افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۰ - در وادی سلوک
زهی از توام حل، جمیع مشاکل
خهی، از توام کام دل گشته حاصل
زهی ظاهر از توست رخسار یزدان
خهی، کامل از توست هر شیء کامل
فلک را تو رخشنده داری کواکب
[...]
افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۴ - آیت عدل
زلفکا، وه، وه، تو آن مشکین رسن پرچین نقابی
کت جهانی دل گرفتار است در هر پیچ و تابی
گه حوالی جبینت جای و گه پیرامن رخ
هم سمندر وش در آتش، هم حباب آسا بر آبی
گه مصلای رخت مأوا، و گه محراب ابرو
[...]