گنجور

یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۲ - به خسرو بیک یاور سمنانی نوشته

 

درون را پیر گشت انده، برون راشد جوان شادی

کهن گردید جان را رنج، و دل را گشت رامش نو

توان را کاستی شد کم، فزون شد تاب را نیرو

سپهر افزود دلجوئی، به مهر افکند مه پرتو

شرنگ بخت شد شکر، کبست چرخ گشت افیون

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۲ - به خسرو بیک یاور سمنانی نوشته

 

نام سیم ونشان زر نشگفت

ز آفرینش نشان نماند و نام

جام زرین مهر درفکند

تشت سیمین اختران از بام

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۲ - به خسرو بیک یاور سمنانی نوشته

 

اگر چه سیم و زر آرد همی فراموش

در از نشیب زمین تا فراز خرگه ماه

چو دوست دست دهد، چیست در گهر زر و سیم

به چشم دیده وران خاک تیره سنگ سیاه

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۲ - به خسرو بیک یاور سمنانی نوشته

 

هر که را از هستی او زندگی

جاودان پاید بوی پایندگی

هر کجا ناز از خداوندی او

آفرینش را نیاز بندگی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۲ - به خسرو بیک یاور سمنانی نوشته

 

جز دل رادش که دید یا که تواند

سیم به دریا و زرفشاند به کشتی

یار اگر از دوست دست شسته زدستان

کاسته از کاستی و خامی و زشتی

وای اگر از یار دل نواز نواسنج

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۲ - به خسرو بیک یاور سمنانی نوشته

 

گردن ز کمند او به زنجیر مپیچ

و زخاک درش روی به شمشیر متاب

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۲ - به خسرو بیک یاور سمنانی نوشته

 

چه باک ار نپاید مرا زندگی

ترا جاودان باد پایندگی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۲ - به خسرو بیک یاور سمنانی نوشته

 

چو یار از چهر گردد پرده پرداز

ز تاریک و نهان پیدا و روشن

ز ننگ نیستی و نام هستی

به رخ بر آستین دندان به دامن

به سنگ اندر گزیند سیم و زر جای

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۲۲

 

گربه تشریف قبولم بنوازی ملکم

ور به تازانه قهرم بزنی شیطانم

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۲۶

 

به تن مقصرم از دولت ملازمتت

ولی خلاصه جان خاک آستانه تست

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۲۶

 

مگذار ضایعم که مرا عنف روزگار

بر اعتماد لطف تو ضایع گذاشته است

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۲۷

 

مگذار ضایعم که مرا عنف روزگار

بر اعتماد لطف تو ضایع گذاشته است

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۲۸

 

گر بخوانی مقیم درگاهم

ور برانی مطیع فرمانم

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۲۹

 

به رهی که نعل ریزد زتحیر اولین پی

همه رخش شهسواران بکجا رسم پیاده

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۳۹

 

به هرکه می‌نگرم رخ نمی‌کند سویم

میان این همه بیگانه آشنایی نیست

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۳۹

 

به جز ارواح مکرم که ز دیوان ازل

به خداوندیشان خط غلامی دادم

خاک تن، باد روان، آب بقا آتش جان

بی تکلف به فدای ره ایشان بادم

پس از آن چند نفرگاه به زرگاه به زور

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۴۱

 

غیرتم با تو چنان است که گر دست دهد

نگذارم که در آئی به خیال دگران

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۴۲

 

شمع مریم را بهل افروخته

که بخارا می رود این سوخته

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۴۳

 

شیخ را دیدم و گفتم مگر از عهد قدیم

قدری به شده ای باز همان است که بود

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۴۳

 

تا توانستم ندانستم چه سود

چون بدانستم توانستم نبود

یغمای جندقی
 
 
۱
۲