گنجور

 
یغمای جندقی

فدای مبارک حضورت شوم، حامل ذریعت می گوید: مهد علیا سترکبری والده ماجده سپهر برین را مهین ماه نوجهان کهن را بهین شاه نو ولیعهد روحی فداه، والده محترمه مرحومه خود را حجاز سپار و حج گزاری همی جوید. ملاباقر پدر حامل، مردی پاکدامن، نیک اعتقاد، با پرهیز، ظاهر صلاح، خداترس، فقیر، هیچ علاقه، چنانچه این نیت صادق و عزم اندیش این عزیمت هستند، ملای مزبور را در تقدیم خدمت مذکور، اهلیت و استحقاقی تمام است. در پانزده تومان نیز قانع و سپاسدار است.

استاد امجد اکرم«محرم» هم به حکم دید و شنید و برخورد و رسید وی را به احاطه و استیعاب از همه خوشتر شناسد. چنانچه فر توسط پاک سجیت و پاکیزه رویت، خدام اجل اسعداکرم والا، انجام این خدمت را بر او مقطوع دارد، حجی مشکور گزارده خواهد شد. و حضرت اشرف امجد را نیز از دستگیری این پیر خسته ثوابی موفور خواهد رست. پس از اتمام عریضه معلوم شد مکه نیست... کشته نینواست. اگر مقدر باشد نشر توجه والا میسر خواهد ساخت.

باری رمضان در پیش است، و درنگ تجریش را شتاب رجعت شهر از پی. اگرم به حکم احضاری باری دیگر در محضر والا که شرم منظر علیاست، بار وصول نیفتد، حسرتی کرب ساز و رنجی طرب سوز در دل خواهد ماند:

گر بخوانی مقیم درگاهم

ور برانی مطیع فرمانم

حرره العبد یغما