قربانت شوم؛ رهی را در نگارش استدعای ارقام علیه عالیه که استخلاص قومی بی پناه و گروهی بی گناه موقوف به زیارت و اشارت اوست، راز شمار انشا تراشی و شعر فروشی خوانده اند. عامی خام و خامی ناتمام از ترصیف حرفی دو...
در محضر سرکار اجل والا که به اتفاق استاد سخن است و انگشت و خامه شیوا گفت، زیبا نگارش، چنگ هزار نای و مشت هزار دهن چه تواند سرود، و به اصطلاح بازاریان جز مشت و زبان خویش از این سردسرایی و ژاژدرایی چه یارد بست و گشود.
به رهی که نعل ریزد زتحیر اولین پی
همه رخش شهسواران بکجا رسم پیاده
تا گوش و چشم انبازان بزم و دمسازان راز خدام امجد والا از دید و شنید تعلیقات خنک و تلفیقات لاطایل حجاب در بندد و سیماب نجوید، روی نازیبای نگارش را بدان سیاقت بزکی بستم و در پهنه خرسواری های گزارش یزکی راندم، رحمت خاص خود را در تتمیم ارقام لازم التعظیم به تمام تجلی فرمای، که من بنده تنک پوست و خدنگ پو است، دور از آن فرخنده جان خفتان سپر و جوشن شکاف است. کاغذ انعامی رسید. اینک سطری بسته ام و احترام کتاب را خامه در انگشت و صفحه در مشت ثابت و ستوار نشسته. حرره العبد یغما.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.