یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » متفرقات » شمارهٔ ۱
پری چهری از پرده دامغان
نه دیرینه روز و نه تازه جوان
به مردی کهن از در همسری
جوان ساخت مهر زنا شوهری
نکو خورد و خفتی برانگیختند
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » متفرقات » شمارهٔ ۲
کهن راهرو پیری از برزرود
چهل چله تن کاست بر جان فزود
به دانائی و دید و شور و شناخت
نفرمود یزدانش چندان نواخت
ولی روز وشب سال و مه زندگی
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » متفرقات » شمارهٔ ۳
شکر گفتی از خرگه خسروی
که پذرفت از او شور شیرین نوی
جمی مهر و مه باده و جام او
مهی مهربان مشتری نام او
ولی تا به جائی هوسباره بود
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » متفرقات » شمارهٔ ۴
زنی پارسا پیشه در مرز کاش
به پرهیز آوازه در پرده فاش
شبی دیده بر بست و خوابش ربود
یکی زن به خواب اندرش رخ نمود
بر آورد کیر خری ز آستین
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » متفرقات » شمارهٔ ۵
زنی از بزرگان سامان ری
شناسند هر جا برم نام وی
یکش روز تیمار خارش فزود
بفرزند خود راه چالش گشود
پسر سست پی بود و مادر نهاد
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » متفرقات » شمارهٔ ۶
زکلکت یکم ناله آمد به گوش
کزآنم پراکنده شد رای و هوش
چه با فر یزدان برآکنده ای
سزد گر ز فرمان پراکنده ای
تنی رسته ز آسایش جان و دل
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » متفرقات » شمارهٔ ۷
زنی بود سرباز قلبیک را
که بر آسمان رگ زدی کیک را
نه پرهیزی از کس نه پروای شوی
به شب بارگی یار هر کاخ و کوی
به سمنان در ازگاه نه تا نود
[...]