گنجور

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

سینه‌ام مجمر و عشق آتش و دل چون عود است

این نفس نیست که برمی‌کشم از دل، دود است

دل ندانم ز خدنگ که به خون خفت ولی

اینقدر هست که مژگان تو خون‌آلود است

از تو گر لطف و کرم ور همه جور است و ستم

[...]

۶ بیت
یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

توبه بگذار اگر بلخ اگر بغداد است

جام بردار اگر هفت اگر هفتاد است

برو ای مفتی شهر اینقدر از عقل ملاف

هست شاگرد من آن کس که ترا استاد است

عن‌قریب است که بینی حرم از صید تهی

[...]

۶ بیت
یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

از عمر نمانده است مرا غیر دمی چند

وقت است اگر رنجه نمایی قدمی چند

بگشای از آن طره پرتاب خمی بند

آزاد کن از زحمت مرغان حرمی چند

از دیده به گل ریخته‌ام تخم امید‌ی

[...]

۶ بیت
یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲

 

نشئه می نغمه نی دیگران را خوش که بس

نفس ما را خون دل دمساز و افغان هم نفس

صد سوالت جز بدان کش کس... نیست

می نیاید یک جواب از هیچ سو وز هیچ کس

طایری کز بیضه در دام اوفتد ناید شگفت

[...]

۶ بیت
یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

حاصل من چیست ز فرزانگی

رنج، خوشا عالم دیوانگی

آنکه سر زلف تو زنجیر ساخت

داد به ما منصب دیوانگی

بو که نمائیم به خویش آشنا

[...]

۶ بیت
یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۸

 

تا بو مگر به سنگدلی مهربان کنند

سنگین دلت که سنگ به سنگ امتحان کنند

خواهم ز مردمی به در آیم به جلد سگ

وانگه در آستان توام پاسبان کنند

غیر و رقیب و مدعی آنگه به اتفاق

[...]

۶ بیت
یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴۰

 

من نه آن رند خرابم که به ساغر ساغر

گردن از باده به تدریج توان آبادم

کاش از کوه خرابات سحابی خیزد

سیلی انگیزد و از بن بکند بنیادم

نه به خود می روم اندر پی آن زلف به خم

[...]

۶ بیت
یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۸۹ - به یکی از نزدیکان خویش نگاشته

 

برون از پرده چنگ و چغانه

دراز کیش چمانی و چمانه

تهی از ننگ افسون و فسانه

به خوشتر شیوه شیوا ترانه

سرایم بر سرودی دوستانه

[...]

۶ بیت
یغمای جندقی