گنجور

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

بسکه شب ها آتشم از تاب دل در بستر است

کس نداند کین منم یا توده خاکستر است

آه آتش زای من با باد استغنای تو

چون چراغ بیوه زن بر رهگذار صرصر است

محفلی دارم به سامان طرب دور از تو لیک

[...]

۵ بیت
یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

آنکه یک عقده ز کارش نکند باز منم

چرخ و صد عقده به کارش فکند باز منم

نیست مرغی که پرش رُست و نزَد بالی‌، ماند

در دل مرغی اگر حسرت پرواز منم

زلف در پای تو کو دست که بینم روزی

[...]

۵ بیت
یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

نمی‌گویم به بزمم باش ساقی می به مینا کن

چو با یاران کشی می یاد خون آشامی ما کن

چو ناحق کشتیم ایمن مباش از دعوی محشر

من از خون نگذرم حاشا نظیری گفت حاشا کن

فلک تا چند مرغان دگر را آشیان بندی

[...]

۵ بیت
یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۸۶ - داستانی از دوران کودکی

 

تنی را که از رنج کس درد نیست

اگر پور دستان بود مرد نیست

مرا نرم و آسوده چالاک و چست

گریز از دبستان به دستان تست

کنون آمد این روز بد پیش من

[...]

۵ بیت
یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۲ - به خسرو بیک یاور سمنانی نوشته

 

چو یار از چهر گردد پرده پرداز

ز تاریک و نهان پیدا و روشن

ز ننگ نیستی و نام هستی

به رخ بر آستین دندان به دامن

به سنگ اندر گزیند سیم و زر جای

[...]

۵ بیت
یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴۱

 

زاین پس به دامن از غم دل لخت خون کنم

باشد بدین وسیله غم از دل برون کنم

از بس رمیده خاطره از ذوق بی حضور

ساقی گرم پیاله دهد سرنگون کنم

خواهم هزار چشم و بهر چشم چشمه ها

[...]

۵ بیت
یغمای جندقی