مجد همگر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴
نهادم از بن هر موی برکشد فریاد
ز دوستان که ز منشان همی نیاید یاد
خروش برکشم از دل چو کبک در دم باز
بنالم از همه رگها چو چنگ در ره باد
اگر زمانه چنین بدنهاد شد با من
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۴
کمر می بندی ای یار سپاهی
مگر کاندر بسیج برگ راهی
مرو راه جفا و دوری ارچه
به روی رفتن بود رای سپاهی
کنی دعوی که ما هم زین سفرهاست
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲
از رخت لاله در نظر روید
وز غمت خار در جگر روید
قدت ار سایه بر زمین فکند
خشک و تر سرو غاتفر روید
ور فتد آب لعل تو بر خاک
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶
چه افتری چه محال است این دروغ گفت
که شد فرشته عرشی و فرش خاکی جفت
هزار گنج معانی شد آشکار گر او
ز روی صورت در کنج خاک رخ بنهفت
ز منبع حکم الماس نطق دربارش
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۴
شاها همای فتح و ظفر روز معرکه
با شاهباز رایت تو همنشین بود
هر جا که مرکب تو رود ابر کردگار
چون سایه با رکاب و عنانت قرین بود
بر هر زمین که نعل سمندت گذار کرد
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۹
کریم پارس و اصیل عراق شمس الدین
زهی که ملک ز نام تو یافته اعزاز
توئی که فکر تو گر بر فلک گذار کند
زلوح چرخ بخواند همه دقایق راز
براق قدر تو گر سرکشد ز عالم کون
[...]