گنجور

 
مجد همگر

از رخت لاله در نظر روید

وز غمت خار در جگر روید

قدت ار سایه بر زمین فکند

خشک و تر سرو غاتفر روید

ور فتد آب لعل تو بر خاک

بوم و بر جمله نیشکر روید

لفظ چون شکرت اگر شنود

صخره حالی نبات بر روید

هر نیی را به خدمت لب تو

بر میان هم ز تن کمر روید

خط تو تربیت ز اشکم یافت

زانکه سبزه هم از مطر روید

بس که گریم ز خط دمیدن تو

که ز نم سبزه بیشتر روید

عاشقان بر دری چه سر پاشند

که ازو چون گیاه سر روید

از دری بر رهت فشانم زر

که ز خاک فضاش زر روید

در مخدوم صاحب دیوان

که ازو شاخ فخر و فر روید

صاحب عصر و پیشوای جهان

آن جهان بها بهای جهان

شکرش در سخن گهر ریزد

پسته اش خندد و شکر ریزد

عاشقش همچو شمع در شب وصل

پیش رویش نخست سر ریزد

گر سموم عتاب او بوزد

از درخت حیات بر ریزد

ور نسیم عنایتش بجهد

گلبن خشک برگ تر ریزد

ابر بر بام او به جای سرشک

همه خونابه جگر ریزد

چشم آهووشش ز مخموری

جرعه از خون شیر نر ریزد

یار هر کس به زر درآرد سر

یار من همچو ریگ زر ریزد

کیمیای نکوست خاک درش

که سبیکه ز قرص خور ریزد

مجد آن درهمی زند که بر او

گر پرد جبرئیل پر ریزد

با همه فقر گنج و کان ثنا

پیش مخدوم دادگر ریزد

صاحب عصر و مقتدای جهان

آن جهان بها بهای جهان

هر که از وصل او نشان خواهد

پر سیمرغ و آشیان خواهد

وانکه نور جمال او طلبد

خسرو چارم آسمان خواهد

آنکه از وصل او زیان بیند

اجل از عمر او زیان خواهد

پری از دام زلف او برمد

فتنه از چشم او امان خواهد

عشق او هر که اختیار کند

عافیت زانسوی جهان خواهد

دام زلفینش حلق دل گیرد

تیر چشمش هلاک جان خواهد

بر رخ از دیده جوی خون راند

هر که دلجوی آنچنان خواهد

در جهان هر کجا که داد دهیست

داد از آن چشم دلستان خواهد

خون جانم ز چشم خونخوارش

تیغ عدل خدایگان خواهد

صاحب عصر و کدخدای جهان

آن جهان بها بهای جهان

 
 
 
رودکی

بخت و دولت چو پیشکار تواند

نصرة و فتح پیشیار تو باد

عنصری

با درفش ار تپانچه خواهی زد

باز گردد بتو هر آینه بد

خواجه عبدالله انصاری

روضه روح من رضای تو باد

قبله گاهم در سرای تو باد

سرمه دیده جهان بینم

تا بود گر خاک پای تو بود

گر همه رأی تو فنای من است

[...]

مسعود سعد سلمان

راشد از رشد روزگار نیافت

رشد از اینگونه بس فراوان کرد

تن او را که جان دانش بود

فلک جان ربای بی جان کرد

گوهری بود رشکش آمد ازو

[...]

مشاهدهٔ ۱۳ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

عاشقان را غذا بلا باشد

عاشقی بی بلا کجا باشد

لقمه از سفرهٔ بلا خوردند

می‌زمیخانهٔ رضا خوردند

هرکه را در جهان بلا دادند

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۸۷ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه