نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶
به یاد آرید یاران مردن حسرتنصیبی را
اگر بینید بر بالین بیماری طبیبی را
شوید آسوده تا از غم دهمتان جان به آسانی
بیارید ای پرستاران به بالینم طبیبی را
ز قتلم بر سر کویت چو اندیشی چه خواهد شد
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹
حل العزام خلو اذا مهجة کئیب
درد حبیب را نشناسد دوا طبیب
رامی الهوا نصیب بنصب و قد نصاب
کز حسن با نصابی و از مهر بینصیب
بنهاده یار گوش به غوغای غیر و هست
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲
عشق آفت و حسن دلفریب است
نه طاقت آن نه زین شکیب است
بر درد دلم دوا روا نیست
این درد که دارم از طبیب است
گیرم که لب از سؤال بستم
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴
رقیب را مگر الفت بپاسبان باقیست
که باز نقش سجودش بر آستان باقیست
بناتوانیم ای دوست جای رحم نبود
که شد اگر چه دلم خون هنوز جان باقیست
مشوی روی من ای چشم خونفشان کاین گرد
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷
درد ما را نوبت بهبودی است
وین غم ما آیت خشنودی است
باز گشتستم ز سودای جهان
سودما بر کف یکی بی سودی است
در فراقت چیست دانی حال دل
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۸
خِیرِ مَقدَم عشق آمد باز و غم رفت از میان
مقدم او هم مبارک باد بر دل هم به جان
بود جان بیتالحزن وز مَقدَمَش دارُالسُّرور
بود دل دارُالفُتَن وز موردش دارُالاَمان
در رهش از بیخودی ما را بساط اندر بساط
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۶
مرهم دلهای ریش از مشک ناب آوردهای
یا که بر رخسار خویش از خط نقاب آوردهای
زلف مشکافشان بر آن عارض پریشان کردهای
یا عیان در ظلمت شب آفتاب آوردهای
جز نیاز و جز تظلم از کسی نادیدهای
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰
ای یگانه گوهر سلک وجود
دومین نقش خوش کلک وجود
میندانم اولی یا آخری
جز یکی از هر که گویم برتری
هر دو چشم منکرانت کور بود
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳
درون خانه جز بیرون در نیست
اگر بستند در یا در شکستند
چه ظلم است این خدا را کاندرین بزم
مراهم توبه هم ساغر شکستند
تو گر آرام جویی رام شو رام
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۵
میگفت بقاصد این جواب است
مکتوب مرا چو پاره میکرد
گویند که بیش از این اثرها
آه دل پر شراره میکرد
میکرد ولی نه در دل دوست
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات بازمانده » نیستی نیست عین هستی است
نیستی نیست عین هستی است
بس بلندیها نهان در پستی است
جیش عقل و خیل خود بینی شکست
وقت عیش و بیخودی و مستی است
عقده های زلف بگسستی زهم
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات بازمانده » شمیران
وقت من خوش که اگر کوه و اگر صحرا بود
بی وجودت نتوانم که دمی تنها بود
خاک ری خاصه شمیران که در آن موکب شاه
نزهت افزای بهشتی ست که در دنیا بود
آسمان گو دگر اینسان بتمتع مخرام
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات بازمانده » این همان دشت و من خسته همان نخجیرم
این همان دشت و من خسته همان نخجیرم
که فکندی و گذشتی چو زدی با تیرم
بیتو ای دوست به من جای ملامت نبود
که فزونست ز اندازه همی تقصیرم
پای تدبیر من از کعبه و از دیر برید
[...]