گنجور

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

روزم ز هجر تو بصفت چون شب آمده است

وینک چو شمع جانم از آن بر لب آمده است

شد نور مه ز چاه زنخدان تو پدید

این چه نگر که رشک چه نخشب آمده است

روی تو مرکب شب زلف است و خوشتر آنک

[...]

۵ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

ما را به همه عمر سلامی نکند دوست

تمکین درودی و پیامی نکند دوست

آید بر ما گه گه از روی ترحم

بنشیند و بسیار مقامی نکند دوست

صد عشوه و صد نادره و بذله بگویم

[...]

۵ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳ - به التماس دوستی گفته

 

کیست از دوران خونبارش دل صد پاره نیست

همچو آبی گرد نا اهلیش بر رخساره نیست

هیچ عاشق دیده خوش در وجود

کز رقیب دیدها سوی عدم آواره نیست

ای رفیقان عالم ترکیب اضداد است از آنک

[...]

۵ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

حاصل ز تو جز درد دل ریش ندارم

قسم از لب نوشین تو جز نیش ندارم

یک جان نه که صد جانت فدا باد ولیکن

معذور همی دار که زین بیش ندارم

هر روز خوهی تا که ستانی دل از من

[...]

۵ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

ای صنم ماه روی هر چه توانی مکن

هست ترا جور خوی تا بتوانی مکن

لاله به سنبل مپوش لعل به لؤلؤ مگیر

زاد تو نیک است باز اندک دانی مکن

کرد سبک دل مرا انده هجران تو

[...]

۵ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

ای بر فلک رسیده خروش از سماع تو

پر در شده خزانه گوش از سماع تو

در خرمی درآمده جان از جمال تو

وز دائره برون شده هوش از سماع تو

بی گفت و گوی و زحمت ساقی شنیده بود

[...]

۵ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱

 

گر دوست غم دوست بخوردی سره بودی

ور دشمنییی نیز نکردی سره بودی

خاریست مرا در دل و دیده ز فراقش

تریاق چنین خاری وردی سره بودی

با درد بود عاشقی مردم اگر هم

[...]

۵ بیت
سید حسن غزنوی