مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲
شاها جمال طبلکی این زن وفاست کو
نحس زحل دهد به وجود اورمزد را
او نرد خدمتت به دغا هفت سال برد
دریاب کار این دغل مهره دزد را
در عمر خویش یک بزه دانم که کرده ای
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۵
شاها بدان خدای که در دست قدرتش
هفت آسمان چو مهره به دست مشعبدست
فرمان دهی که در خم چوگان حکم اوست
آن گویهای زر که برین سبز گنبد است
کین بنده تا ز خدمت بزم تو دور ماند
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۱
به خدایی که کلک قدرت او
حلقه ماه و آفتاب نگاشت
وقت ابداع در جهان قدم
صنع را هیچ باقیی نگذاشت
که مرا بی حضور خدمت تو
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۸
عیسی وقت ما رئیس الدین
مایه مرکز هنر باشد
پسر بوالیمین خری است عجب
کز همه علم بی خبر باشد
آن خرست این مسیح و پیش خرد
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۱
به خدایی که قدرت او را
ماه را عاجز محاق کند
کاین دل ریش آرزومندم
تا که با وصلت اتفاق کند
گر زند خنده بر دروغ زند
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۲
هر که بر مردمان ستم نکند
کس برو نیز لاجرم نکند
وانکه جان دارد و خرد دارد
خویشتن خیره متهم نکند
وانکه نکند شکایت زشتی
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۴
چه فتوی کند خواجه خواجه زاده
که جود طبیعی بدو می پناهد
سلیمان آصف دل آنکس که حلمش
سکونت دهد باد را گر بخواهد
در آنکس که او را به هنگام رفتن
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۷
شمس یکدست که از دست من و زخم بدم
هر شبی تا به سحر روی به خون میشوید
رقعه را دیدم و دانست و یقین گشت مرا
که رخ از اشک به خون مژه چون میشوید؟
گر نجس بود سخنهاش در آن رقعه رواست
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۸
اکنون که روزگار به انصاف می نهد
در دست تو زمانی جهانی به اختیار
بر عادت قدیم به انصاف و عدل کوش
کز سروران رفته همین است یادگار
تا مایلی به مال، بلا همنشین تست
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۹
از بلندی نه بر او راه دعای مستجاب
وز حضیضی نه در او راه قضای کردگار
کوه در بلای او باشد بسان پای مور
دشت در پهنای او باشد بسان چشم مار
وهم یابد رنج اگر ماند به عرضش در گذر
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۳
صفاهان خرم و خوش می نماید
بسان پَرّ شهرآرای طاووس
ولی زین زاغ طبعان کاهل شهرند
نجس شد بال خوش سیمای طاووس
یقین می دان که مجموع سپاهان
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۷
مرا دل نه و دردهای دلی
که عاجز شدستم ز درمان خویش
ندانم من خسته آن کیم؟
که باری نیم بی گمان آن خویش
تن و جان خود می خورم در عنا
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۸
زهی سپهر جنابی که عکس خاطر تو
به دست فکر کند عقده ذنب لاحل
اگر ز خدمت خیرالمآب دور افتاد
کسی که هم ز جناب تو یافت قدر و محل
تو مشتری صفتی وین دو سال در تقویم
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۲
هر آن عمری که آن از کام دل بر گوشه ای افتد
ز من پرسی من این را از حساب عمر نشمارم
اگر اطراف عالم را بجویند اندرین دوران
حریف همدم و هم غم نشاید یافت پندارم
مرا در کارها دایم میسر باد عون حق
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۵
پذرفته ای گلاب دعاگوی خویش را
ای از تو جود، کام دل خویش یافته
من بر امید آنکه به وعده کنی وفا
ده قطعه در ثنای شریف تو بافته
اکنون روا مدار که نومیدیم کند
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۰
زهی ملک بخشی که خصمت ندارد
بجز تیره روزی و جز تنگ عمری
منم بلبل باغ معنی و لیکن
شدم آرزومند قمری ز غمری
همانا بکن صید اگر می توانی
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۲
یاد بادا از آنکه وجه معاش
ز تو صاحب نصاب خواستمی
هر چه از جنس آرزو بودی
زان همایون جناب خواستمی
آه ار امسال آرد بودی و گوشت
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۱
لاح فی الافق الثریا اسقنی کاس الحمیا
جامه شب شد دریده جام می برگیر میا
شاه من دریا دل آمد کشتی می ده به دریا
قهوه صهباء بعدالمیت المطروح حیا
مزجها بآلماء اولی فامز جوانشرب هنیئا
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۷
شمس یکدست که از دست من و بیم هجا
هر شبی تا به سحر روی به خون میشویی
رقعهای دیدم و دانستم و معلومم شد
که رخ از رشک به خون مژه چون میشویی
گر به حق بود سخنهای تو در رقعه رواست
[...]