گنجور

 
مجیرالدین بیلقانی

شمس یک‌دست که از دست من و بیم هجا

هر شبی تا به سحر روی به خون می‌شویی

رقعه‌ای دیدم و دانستم و معلومم شد

که رخ از رشک به خون مژه چون می‌شویی

گر به حق بود سخن‌های تو در رقعه رواست

که بدان دست نوشتی که کون می‌شویی