ایرانشان » کوشنامه » بخش ۵۲ - برخورد دو سپاه
شه چین چو با لشکر آن جا رسید
چنان ساخته آتبین را بدید
هم از پشت شبرنگش آواز داد
که ای بدکنش ریمن بدنژاد
در این بیشه چندی توانید بود
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۵۹ - رای زدن شاه چین با بزرگان
چو مهر از سر کوه بنمود چهر
نهان گشت ماه از درخشنده مهر
بزرگان و دستور را پیش خواند
وزاین در فراوان سخنها براند
که کاری شگفت آمدستم به روی
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۸۸ - پیام طیهور به آتبین
چو آگه شد از نامه ی آتبین
تو گفتی ببسته ست پایش زمین
دو دیده به لؤلؤ بیاگند پُر
کنارش شد از دیدگان پر ز دُر
همی گفت لبها پر از باد سر
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۱۴ - نامه کردن بهک به طیهور و آتبین
چو دید آن که کردند ماچین تباه
یکی نامه کرد او به طیهور شاه
سوی آتبین نامه ای کرد باز
که ای شهریاران گردنفراز
شما سر نهادید یکسر به بزم
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۲۱ - پیام نوشان به آتبین و پاسخ وی
دگر روز نوشان یکی برگزید
که گوید به گفتار و داند شنید
بدو گفت از این شهر بیرون خرام
ز مردم سوی آتبین بر پیام
که شهری همی گوید و لشکری
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۶۷ - دعوت کوش مردم را به پرستش خویش
جهاندیده گوید بدان روزگار
نبوده ست کس بر ره کردگار
جهانی همه غمر و نادان و مست
رها کرده راه و شده بت پرست
چو مردم به راه اندر آمد همی
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۴۸ - کوش خود را آفریننده ی جهان می خواند
به فرمان دستور او کشورش
همان زیردستان و هم لشکرش
گهی بیست سال و گهی کمّ و بیش
نهان شد همی شاه وارونه کیش
چنان شد که چندان که بودی برون
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۵۶ - پیر فرزانه از خاندان جمشید است
چو گیتی سیه گشت همرنگ دود
ستاره یکی روشن او را نمود
بدو گفت کاین را گذرگاه کن
فرود آی روز و به شب راه کن
تو یک هفته در بیشه می دار رنج
[...]