ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۴ - پاسخ مهانش
مهانش شنید و سرافگند پیش
از اندیشه ی او دلش گشت ریش
پس آن گاه سرکرد بر آسمان
همی گفت کای کردگار جهان
نشاید همی گر نه زین سان کنی
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۸۶ - رای زدن به مرد با شاه چین
یکی روز به مرد دستور گفت
که با جان شاه آفرین باد جفت
بدین جای بی کار بودن چه سود
که بود آن که با کوه رزم آزمود
گر از بیم، دشمن نیاید به زیر
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۹۱ - آتبین و طیهور در نخچیرگاه
چو ده روز بگذشت طیهور شاه
به پرسش سوی آتبین شد ز گاه
به دیدار او آتبین گشت شاد
نشستند و کردند هرگونه یاد
وز آن روزگاران که اندر گذشت
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۹۳ - در بزمگاه طیهور شاه
گذشت آن شب و بامداد پگاه
یکی بزمگاهی بیاراست شاه
فرستاد، شاه آتبین را بخواند
بر آن تخت زر پیکرش برنشاند
بزرگان ایران و طیهوریان
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۰۲ - شکست کوش
شد از کوه غلتان گران سنگ سنگ
از این سان دو روز و دو شب بود جنگ
زبر سنگباران و از زیر تیر
دل دیو گشت اندر آن رزم پیر
سر سرکشان یکسر آغشته شد
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۲۳ - پیروزی آتبین بر شهرهای چین
برآمد دگرباره غلغل ز شهر
که مردم ز سختی همی یافت بهر
بدان مرد پیغام دادند باز
سوی آتبین کای شه سرفراز
تو دانی که هستیم ما زیردست
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۸۴ - آگاهی یافتن کوش از کشته شدن آتبین و دو پسرش
ز ناگه برآمد سواری ز راه
یکی نامه دادش به ضحاک شاه
که گشت آتبین کشته با دو پسر
از ایران سوی ما رسید این سه سر
ز شادی بجوش آمدش مغز و هوش
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۱۰ - نامه ی کوش به شاه مکران و سپاه خواستن
شب آمد طلایه برون کرد کوش
نبیسنده ای خواست بسیار هوش
سوی شاه مکران یکی نامه کرد
سخن را روان از سر خامه کرد
که تو راه خوبی همه نسپری
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۷۳ - بازگشت به مغرب و کشتن قراطوس
چو آمد به دشت اریله فرود
سراپرده و خیمه زد پیش رود
چنان یافت مغرب که هرگز نبود
همه باغ و پالیز و کشت و درود
درخت برومند و آب روان
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۴۳ - تصرف باختر به دست سیاهان مازنداران
پس از بجّه و نوبه مردی درشت
پدید آمد و بختش آمد به مشت
دلیری چو آشفته پیل دژم
همه کار او سرکشی و ستم
جوانی پسندیده و رهنمای
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۵۲ - سخنان پیر فرزانه با کوش درباره ی آفریدگار جهان و جهانیان
بدو گفت این خود نشاید شنود
خداوند را ره ندانم نمود
گرت ره نمایم بدین گمرهی
خداوند من باشم و تو رهی
اگر تو خداوندی، ای تیره هوش
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۵۳ - پذیرفتن کوش سخنان پیر فرزانه را و چاره گری پیر درباره ی دو دندان و دو گوش وی
ز گفتار او کوش شد شادمان
فرود آمد از اسب هم در زمان
فرود آمد از بام فرزانه، تفت
در خانه بگشاد و خود پیش رفت
فراوانش بنواخت و بستود و گفت
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۶۲ - نیرنگ کوش، و ساختن صندوق و فواره
یکی کرد صندوق رویین بساخت
دگر نغز فوّاره ای برفراخت
یکی قفل پولاد برزد بر اوی
که نتوان گشادن کس از هیچ روی
چو پردخته شد کوش ازآن آگهی
[...]