ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١۶ - وله ایضاً در تعریف بنا و مدح حکیم الدین بانی آن
اینمنزل خجسته که بس روحپرورست
از فرخی و خوش نفسی خلد دیگرست
سوزد چو آتشی غم دلها هوای او
گوئی که خاکش از ارم آبش ز کوثرست
بس دلفریب خلق فتادست وضع او
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶٣ - ایضاً له مدح طغایتمورخان
فروغ صبح سعادت جهان منور کرد
نسیم نصرت حق ملک جان معطر کرد
فتاد نیک و بد کار خلق با شاهی
که در امور جهان ایزدش مخیر کرد
شهی که خنجر او کرد در مساکن خصم
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٨٢ - قصیده گوهر
زهی عقیق تو افشانده بر روان گوهر
ز شرم روی تو آبیست ناروان گوهر
گهر فشانی لعلت چو آیدم در چشم
فتد ز چشم من زار ناتوان گوهر
سرشگ بر مژه من ز عکس دندانت
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٨٣ - وله ایضاً
زهی خجسته شبی کز درم نسیم سحر
بفرخی و سعادت بمن رسید خبر
که تاج دولت و دین سرور زمان و زمین
که بر زمین و زمان باد تا ابد سرور
خدایگان جهان آنکه با جلالت و قدر
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١٠١ - قصیده
گردش گردون بکامم گر نباشد گو مباش
ورز مهرش بر سرم افسر نباشد گومباش
گر هنرمند از کسی یاری نیابد گو میاب
چون هنر یارست اگر یاور نباشد گو مباش
پرتو نور تجلی چون ز شب ظلمت زدود
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١٠۵ - ایضاً در مدح رضی الدین عبدالحق
زهی صدر وزارت را ز رأی روشنت رونق
کمینه منظر قدرت رواق طارم ازرق
عمود صبح را از شب ببندد آسمان پرچم
ز بهر آنکه تا باشد به پیش موکبت بیرق
سماک رامح ار نیزه نه برخصمت کشد دائم
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١٢٢ - وله ایضاً قصیده در مدح زنگی بیک محمد برکال قتلغ
ای چشم مست دلربای تو مست از شراب حسن
وی لعل جانفزای تو سیراب از آب حسن
خرم دمی که بر رخت از شعله های می
بینم عرق نشسته چو بر گل گلاب حسن
چون لب بخنده گشائی گمان برم
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١٢۵ - وله ایضاً در مدح تاج الدین علی سربداری
چون شد سعادت ابدی یار ملک و دین
رونق گرفت بار دگر کار ملک و دین
در دین و ملک آتش فتنه فرو نشاند
مانند آب خنجر سردار ملک و دین
تاج ملوک خواجه علی آنکه زیب و زین
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١۵٢ - وله
تا زمان باشد کسی را در زمان سروری
از علاءالدین و الدنیا نزیبد برتری
آن عطا پاش خطا پوشی که از رأی صواب
در ممالک شد مسلم بر سران او را سری
آن وزیر شه نشان کالحق بجای خود بود
[...]