ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٢٨ - وله در تهنیت عید روزه
شهریارا ماه روزه بر تو میمون باد و هست
همچو عیدت روزها یکسر همایون باد و هست
تاج ملک و دین علی کز صبغه الله تا ابد
بخت روز افزونت را رخساره گلگون باد و هست
نو عروس ملک را همچون تو دامادی نخاست
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۶ - وله
با شاه بین چه مرحمتست این که حق نمود
دنیاش داده بود کنون دین بر آن فزود
دادش کلیم وار ز بیدای شک خلاص
نور یقین ز وادی ایمن بمن نمود
حالش بدان رسید که ناگه بگوش هوش
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵٧ - وله ایضاً
شاد آنک عیش برطرف بوستان کند
وین موسم بهار بفصل خزان کند
فصل بهار موسم گلها و لاله هاست
فصل خزان حقیقت آنرا بیان کند
اطفال باغ فصل خزان گر شوند پیر
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١١٩ - وله ایضاً در مدح علاء الدین وزیر خراسان
زهی جمال تو خورشید آسمان کرم
وجود پاک تو سر خیل دودمان کرم
علاء دولت و ملت توئی که یافت خرد
خجسته حضرت والات را مکان کرم
دعای دولت تو ورد خویشتن کردی
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢۴٩
پدر که مرقد او باد تا ابد پر نور
خیال خود شب دوشین مرا بخواب نمود
چو دید زاتش محنت کباب گشته دلم
نهاد روی سوی من بصد شتاب چو دود
ز راه شفقت و از روی مرحمت در حال
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۴٩
مرا دو یار جهاندیده و دو همزادند
که یکزمان نتوانم گزیر ازایشان کرد
دو طفل کز پی ایشان بلطف دایه صنع
دو مهد ساخت ز جزع و بنازشان پرورد
دو توأمند که هرگز بیکدگر نرسند
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۴٧
آصف ثانی علاء ملک و دین کو را خطاب
مینویسد منشی گردون وزیر خافقین
صاحب صاحبقران آنحاکم فرمانروا
کامتثال حکم او باشد فلک را فرض عین
آن سرافرازیکه در راه معالی قدر او
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۵٨
بدرگاه عماد دولت و دین
که هست ابن یمینش بنده از جان
دو سه فصل از مهمات ضروری
کنم معروض اگر داری سر آن
بدان امید کاندر وقت فرصت
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٨٩
مهر سپهر رفعت و دارای مملکت
والا علاء دولت و دین آصف زمان
دستور شرق و غرب محمد که خلق او
همچون دم مسیح بود مایهبخش جان
آنک از فروغ مشعلهٔ رای انورش
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - ایضاً له
تا ابروی تو بدلربائی
انگشت نمای چون هلال است
دارد ز جمال تو خجالت
خورشید که مظهر جمالست
ای از تو جهان حسن آباد
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ١٠ - مستزاد
با جمع بتان صحبت سنگین چه خوش آید
در گلشن زیبا
در کاسه زر باده رنگین چه خوش آید
همچون گل رعنا
گر یار ز رخ پرده بر انداخته باشد
[...]