گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۵

 

ای چشم و چراغ آن جهانی

وی شاهد و شمع آسمانی

خط نو نبشته گرد عارض

منشور جمال جاودانی

بی دیده ز لطف تو بخواند

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۶

 

ای زبدهٔ راز آسمانی

وی حلهٔ عقل پر معانی

ای در دو جهان ز تو رسیده

آوازهٔ کوس «لَنْ تَرانی»

ای یوسف عصر همچو یوسف

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۱

 

عاشق نشوی اگر توانی

تا در غم عاشقی نمانی

این عشق به اختیار نبود

دانم که همین قدر بدانی

هرگز نبری تو نام عاشق

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰۸

 

ای شمع ترا نگفتم از نادانی

از شهد جدا مشو که اندر مانی

تا لاجرم اکنون تو و بی فرمانی

گریانی و سر بریده و سوزانی

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰۹

 

ای آنکه مرا به جای عقل و جانی

با لذت علم و قوت و ایمانی

از دوستی تو زنده گردد دانی

گر نام تو بر خاک سنایی خوانی

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۰ - دریغا کو مسلمانی

 

مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی

ازین آیین بی‌دینان پشیمانی پشیمانی

مسلمانی کنون اسمیست بر عرفی و عاداتی

دریغا کو مسلمانی دریغا کو مسلمانی

فرو شد آفتاب دین برآمد روز بی‌دینان

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۱

 

بمیر ای حکیم از چنین زندگانی

ازین زندگانی چو مردی بمانی

ازین زندگی زندگانی نخیزد

که گر گست و ناید ز گرگان شبانی

درین زندگی سیر مردان نیاید

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۲ - در نکوهش بزرگان زمان و مدح بونصر احمد سعید

 

تا کی این لاف در سخن رانی

تا کی این بیهده ثنا خوانی

گه برین بی هنر هنر ورزی

گه بر آن بی گهر درافشانی

با چنین مهتران بی معنی

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۳ - توصیف روح در بدن

 

شگفت آید مرا بر دل ازین زندان سلطانی

که در زندان سلطانی منم سلطان زندانی

غریب از جاه طورانی ز نافرمانی لشکر

به دست دشمنان درمانده اندر چاه ظلمانی

سپاه بی‌کران داری ولیکن بی وفا جمله

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۴ - در مدح ابوبکربن محمد

 

ای کس به سزا وصف تو ناکرده بیانی

حیران شده از ذات لطیف تو جهانی

ذاتت نه مکان گیر ولیکن ز تصرف

خالی نه ز آیات تو یک لحظه مکانی

بردیده نهان ذات تو از کشف ولیکن

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۵

 

از خانه برون رفتم من دوش به نادانی

تو قصهٔ من بشنو تا چون به عجب مانی

از کوه فرود آمد زین پیری نورانی

پیداش مسلمانی در عرصهٔ بلسانی

چون دید مرا گفت او داری سر مهمانی

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹۷ - در رثاء

 

تابوت مرا باز کن ای خواجه زمانی

وز صورت ما بین ز رخ دوست نشانی

تا دیدهٔ چون نرگس ما بینی در خاک

از خون دل ما شده چون لاله ستانی

تا دو لب پر گوهر ما بینی در خاک

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹۸

 

هم اکنون از هم اکنون داد بستان

که اکنونست بی شک زندگانی

مکن هرگز حوالت سوی فردا

که حال و قصهٔ فردا ندانی

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹۹

 

چونت نپرسم بگویی اینت کراهت

چونت بخوانم نیایی اینت گرانی

دعوی دانش کنی همیشه ولیکن

هیچ ندانی ورا که هیچ ندانی

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۰

 

اگر بد گمان گشتی ای دوست بر من

نیازارم از تو بدین بدگمانی

ز خود ایمنم زان که عیبی ندارم

ز تو ایمنم زان که عیبی ندانی

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۱۴ - مدح امیرالمومنین علی‌(‌ع‌)

 

زو ظفر یافته مسلمانی

ملت کفر ازو به نقصانی

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۱۵ - فی قدوم الخضر

 

تا کی این عاجزی و حیرانی

اندرین تنگنای ظلمانی

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۲۰ - فی الشکایه

 

چون کشم این همه پریشانی

در ثنا و مدیح حسانی

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۲۳ - وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ

 

تو به قیمت ورای دو جهانی

چه کنم قدر خود نمی‌دانی

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۲۹ - قائد نفوس السالکین و نزهه قلوب المحققین

 

ای شده پای بست و زندانی

اندرین خاکدان ظلمانی

سنایی
 
 
۱
۲
۳
۵