گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
وفایی شوشتری

ای شاعری که چون تو سخن سنجی از عدم

ننهاده پا به دایره ی روزگارها

مشّاطه وار، کِلک بدیع تو کرده است

در گوش نوعروس سخن گوشوارها

داری وفا تخلّص و دارند نیکوان

از شیوه ی وفا به جهان افتخارها

پای خیال آبله دار، است بسکه سعی

کرد و نیافت مثل ترا، در، دیارها

تأثیم و غول نیست رحیق ترا، به جام

لیکن چو خمر نشئه دهد در خمارها

از خجلت مداد تو در ظلمت دوات

آب حیات کم شده در چشمه سارها

وز، رشک کِلک و دفتر معنی طراز تو

بشکست تیر کِلک و ورق سوخت بارها

ای آنکه از بنان تو انهار معرفت

جاریست همچو آب روان ز آبشارها

شوق لقا، عنان دلم را به سوی تو

بی تاب می کشد، که شتر را، مهارها

تو معتکف به شوشتر و خلقی از غمت

حیران و دم فسرده روان در قفارها

چون تار، زار نالم و چون نی نوا کنم

شعرت چو بشنوم زبم و زیر تارها

اشعار دلفریب تو کرده ز دلبری

چون زلف دلبران به دلم سخت تارها

از دوری تو ریزد و خیزد علی الدّوام

از دیده ام ستاره و از دل شرارها

کِلکم نهاده بهر مُحبّ و حسود تو

از مدح تخت و افسر و از هجو دارها

شعر آورم به حضرت عالیت زینهار

مقدار قطره چیست به کیل بحارها

دارد چه وزن و قدر، به میزان اعتبار

قیراطی از حجاره برِ کوهسارها

کِلک تو اژدهای کلیم است و پاک خورد

حبل و عصای سحر خیالان چو مارها

از اشتیاق بود، که کردم جسارتی

انفاس اشتیاق ندارد شمارها

«فارس» طلا به شوشتر انفاذ، می کند

تا از محک بلند نماید عیارها

 
sunny dark_mode