باد سهند بین که : برین مرغزارها
چون میکند ز نرگس و لاله نگارها؟
در باغ رو، که دست بهار از سر درخت
بر فرقت از شکوفه بریزد نثارها
ساقی، میان ببند که هنگام عشرتست
می در پیالها کن و گل در کنارها
نتوان شکایت ستم روزگار کرد
گر من درین حدیث کنم روزگارها
وقتی من اختیار دلی داشتم به دست
عشق آمد و ز دست ببرد اختیار ها
گر بر دل تو هست غباری ز داغ غم
بنشین، که جام می بنشاند غبارها
تا این بهار نامه بود، هیچ مجلسی
بییاد اوحدی نبود در بهارها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به زیبایی به اوصاف بهار و عشق پرداخته است. در این شعر، باد بهار و زیباییهای طبیعت توصیف میشود و از نرگس و لاله صحبت به میان میآید. دست بهار بر درختان شکوفه میریزد و دعوت به جشن و شادی میکند. شاعر از ستم روزگار و بیاختیاری در مقابل عشق سخن میگوید و به این نکته اشاره میکند که اگر دل کسی غم دارد، نوشیدن شراب میتواند غبار غم را بزداید. همچنین، یاد اوحدی، شاعر معروف، در این بهار و مجالس فراموش نمیشود و همواره در دلها زنده است.
هوش مصنوعی: باد سهند را ببین که در این دشتها چگونه با گلهای نرگس و لاله بازی میکند و زیباییها را به تصویر میکشد؟
هوش مصنوعی: به باغ برو، زیرا که دست بهار گلهای شکوفه را از درختان به زمین میریزد و این نشاندهنده زیبایی و شکوه فصل بهار است.
هوش مصنوعی: ای ساقی، بندها را دور کن که زمان شادی و خوشی است. شراب را در پیالهها بریز و گلی در کنار آن بگذار.
هوش مصنوعی: نمیتوان از سختیها و ظلم زمانه شکایت کرد، زیرا اگر من در این مورد صحبت کنم، داستانها و مشکلات بیشماری برای گفتن وجود دارد.
هوش مصنوعی: وقتی قلب من در اختیار خودم بود، عشق به آن تسلط یافت و از دستم خارج شد.
هوش مصنوعی: اگر دلت پر از غم و غبار است، به آرامش بنشین و مینوش، چون شراب میتواند غمها و غبارها را از دلت بشوید.
هوش مصنوعی: در دوران بهار، هیچ مجلسی بدون یاد اوحدی برگزار نمیشد و همهجا در این فصل به او اشاره میشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نثره برد ز نثر بدیعت نثارها
شعری کند ز شعر لطیفت شعارها
گشته خجل زرای تو خورشید روزها
بشکسته تیر کلک ز شرم تو بارها
عاجز بود ز شرح کمالت زبانها
[...]
بسیار عمرها و بسی روزگارها
بگذشت و حکم ها بنگشت از قرارها
روز و شب است و سال و مه و جنبش و سکون
هر یک مسخرند به تکلیف کارها
وضعی نهاده اند ز مبدای کن فکان
[...]
وقت است جوش باده زند لاله زارها
میگون شود ز لاله لب جویبارها
طوفان لاله از سر دیوار بگذرد
گردد نهفته در گل بی خار، خارها
زرین تر از بساط سلیمان شود زمین
[...]
ای نام دلگشای تو عنوان کارها
خاک در تو، آب رخ اعتبارها
خورشید و مه دو قطره باران فیض تو
مدی ز جنبش قلمت روزگارها
باشد شفق ز بیم تو هر شام بر فلک
[...]
گردون ز بسکه برد غمت در دیارها
از روز من گرفت سبق روزگارها
عمر ابد به خاک درت جان سپرد و گفت
مشت غبار رهگذر انتظارها
کردم زیاد روی تو روشن چراغ فال
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.